فهرست مطالب سایت

شب سوم محرم الحرام - 96

موضوع : صفات اصحاب
تاریخ انتشار : 01 مهر 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج حیدر خمسه - حاج حامد خمسه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

    اگر در دوران امیر المؤمنین (ع)، دین گرفتار شد و سکوت برقرارگردید به این خاطر است که اگر حضرت، اقدامی انجام می­داد، دین از بین می­رفت و اگر در دوران سید الشهداء که دین اسیر بود حضرت سید الشهداء سکوت می­کرد دین از بین می­رفت. به همین خاطر وجود نازنینشان فرمودند:

إِن کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَم یَستَقِم                   إِلَّا بِقَتلِی یَا سُیُوفُ خُذِینِی

این شعر منسوب به سید الشهداء (ع) که در آن فرموده­اند: اگر دین پیامبر پا بر جا نمی­ماند مگر به شهادت من؛ یعنی کشته شدن من سبب می­شود که دین پا بر جا بماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید. مرا در بر بگیرید. امام به واسطۀ این شعر، استراتژی حرکتشان را بیان کردند. ایشان برای نجات دین اقدام کردند.

    از این گونه بیانات که حضرت فرموده­اند: حرکت من برای نجات دین است بسیار متعدد از سید الشهداء در مواقع مختلف کربلا صادر شده است؛ از جمله وقتی مردم کوفه نامه نوشتند و حضرت در مکه بودند. شصت هزار نامه که برخی به شکل طومار بودند و در پای برخی صد و بیست هزار امضاء بود که اعلام آمادگی کرده بودند، برای حضرت ارسال شده بود. حضرت برای ارزیابی، شخصیت بزرگ جناب مسلم ابن عقیل را به کوفه می­فرستند. ایشان را به کوفه فرستادند تا ببینند که وضعیت به همان صورتی است که نوشته­اند یا نه. امام حسین (ع) نامه­ای به جناب مسلم برای ارائه به مردم کوفه دادند که امام در آن نامه تعریف می­کنند که امام کیست و امام حق چه کسی است. امام حسین (ع) می­فرماید: مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ‏ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللهِ وَ السَّلَامُ یعنی: به جان خودم سوگند! امام نیست جز کسی که بر اساس قرآن حکم و داوری کند و قیام به قسط و عدل انجام دهد و به دین حق گردن نهد. یعنی الان که من می­خواهم بیرون بیایم و قیام کنم دین، دین حق نیست و نمی­شود سکوت کرد و ذات خودش و جان خودش را در راه خدا وقف کند. باز امام می­فرماید: شأن امامت من این است که دین حق را جاری و ساری کنم. باز هم فرمایش دیگری دارند که در آن هم مکرر فرمودند: چون دین در خطر است من قیام می­کنم. امام فرمودند: مَنْ‏ كَانَ‏ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا هر کسی که حاضر است جانش را در راه ما فدا کند پس با ما راه بیفتد؛ چون دین در خطر است و ما می­خواهیم دین را نجات دهیم.

    در بین این مثلثِ خاندان، اصحاب و امام، ما در مورد اصحاب صحبت می­کنیم تا شرایط این بزرگواران را در خودمان تسری بدهیم که اگر این جمعه، وجود نازنین امام زمان علیه السلام آمدند ما هم در رکاب ایشان جانفشانی کنیم. اگر این خصوصیات را نداشته باشیم، جانفشانی نخواهیم کرد. امام را ترک خواهیم کرد. نوشته­اند تا تعداد دو هزار نفر در شب عاشورا خدمت امام حسین (ع) بوده­اند؛ اما وقتی امام فرمود: من فردا کشته می­شوم و هر کسی که با من باشد کشته می­­شود. فردا از حکومتی خبری نیست. فردا از مزد خبری نیست. فردا از پاداش دنیوی خبری نیست. همه رفتند جز همان عدۀ قلیل که ماندند. مبادا امام زمان بفرماید: اگر کسی در این معرکه شرکت کرد برگشت ندارد و ما بگوییم آقا! ما امشب را نمی­رویم تا ببنیم که فردا چه می­شود! اگر بخواهیم در خیمه و خرگاه حضرت حجت باشیم باید این خصوصیات را داشته باشیم.

    حضرت ابا عبد الله در یک فرمایش فرمودند: فَإِنِّي‏ لَا أَعْلَمُ‏ أَصْحَاباً لی أَوْفَى وَ لَا خَيْراً أَولى وَ لَا خَيرَ مِنْ أَصْحَابِي شایسته­تر، وفادارتر و بهتر از اصحاب خودم کسی را نمی­شناسم. یعنی حضرت سید الشهداء می­فرمایند: اصحاب من از مالک اشتر بهترند. اصحاب من از تمام صحابی ائمه برترند. از تمام صحابی انبیاء و حتی صحابی وجود نازنین حضرت ختمی­مرتبت بهترند. نظیر ندارند. در زیارت ناحیۀ مقدسه دربارۀ آن عزیزان چنین آمده است: اَلسَّلَامُ عَلَیکُم یَا خَیرَ الأَنصَارِ یعنی: سلام بر شما ای بهترین یاوران؛ بهترین یاوران.

    در یک تقسیم­بندی، اصحاب سید الشهداء به چهار گروه تقسیم می­شوند:

    گروه اول: به گروه اول اصحاب اولی می­گویند. این­ها کسانی بودند که در مکه با امام حسین (ع) بودند؛ چون حرکت امام حسین (ع) برای قیام از مکه آغاز می­شود. سید الشهداء از مدینه (خَائِفاً يَتَرَقَّبُ)‏ از دست والی مدینه ولید فرار کردند تا با یزید بیعت نکنند. وقتی به مکه رسیدند و سیل نامه­ها گسیل پیدا کرد، انگیزۀ قیام پیدا شد. در خروج از مکه عده­ای به امام پیوستند. به این افراد اصحاب اولی می­گویند. این افراد چه کسانی هستند؟ افرادی مثل: عابس ابن شبیب شاکری، حجاج ابن مسروق جعفی، بریر ابن خضیر همدانی و عمرو ابن جنادة.

    عمرو ابن جنادة چه کسی است؟ همان کسی است که در سینه­زنی­ها شعارش را می­دهید؛ او یک نوجوان از خاندان کندی است و أَمیری حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمیرُ شعار ایشان است. این شعار مال ایشان است. نوجوان سیزده یا چهارده ساله است؛ ولی جزء اصحاب اولی است.

    گروه دوم: گروه دوم از اصحاب، اصحاب طریق هستند. این­ها کسانی هستند که در بین راه مکه به کربلا به سید الشهداء ملحق شدند. از جمله جناب: نافع ابن هلال جملی، مسلم ابن کثیر، زهیر ابن قین بجلی، ابو ثمامۀ ساعدی همدانی و یزید ابن زیاد مهاصر. این­ها شخصیت­هایی هستند که در راه به امام ملحق شدند.

    گروه سوم: گروه سوم کسانی هستند که به آن­ها می­گویند اصحاب کربلا. آن­ها در وادی کربلا به امام ملحق شدند یا از کوفه به کربلا آمدند مثل: جناب حبیب ابن مظهر اسدی و جناب مسلم ابن عوسجة که این دو پیرمرد از کوفه به کربلا آمدند تا به امام ملحق شوند. یک بخشی از این­ها کسانی بودند که از لشکر عمر سعد جدا شدند و به امام ملحق شدند. در رأس همۀ این­ها حر ابن یزید ریاحی و سی نفر دیگر هستند. گروه سوم کسانی هستند که بعد از واقعۀ عاشورا تا ظهر یازدهم به امام پیوستند. یعنی بعد از شهادت امام به اصحاب پیوستند. مثل جناب هفهاف ابن مهند راسبی که شخصیت بزرگواری است. وقتی وارد کربلا شد و اوضاع را دید، شمشیر را برداشت و به لشکر ابن سعد حمله کرد. عده­ای را به درک واصل کرد و خودش هم به شهادت رسید. این­ها هم گروه سوم از اصحاب هستند که به آن­ها اصحاب کربلا می­گویند. جدا شدگان از عمر سعد، کسانی که از کوفه آمدند و کسانی که فردای واقعه آمدند.

    گروه چهارم: گروه چهارم هم از اصحاب، بنی هاشم هستند و ما در مورد این­ها نمی­توانیم حرف بزنیم. این­ها شخصیت­هایی هستند که در این خصوصیت­هایی که ما می­خواهیم بیان کنیم نمی­گنجند. فراتر از این حرف­ها هستند. چه کسی می­تواند در مورد حضرت عباس صحبت کند؟ چگونه می­شود در مورد حضرت عباس صحبت کرد؟ در حالی که وجود نازنین حضرت سید الشهداء با ادب با ایشان صحبت می­کند. بِنَفسِی أَنتَ جانم به فدای تو باشد. فقط قمر بنی هاشم نیست که می­گوید: سَیِّدِی وَ مَولَایَ. امام حسین هم به ایشان می­گویند: جانم به فدای تو. آدم چه می­تواند بگوید؟ چیزی نداریم که بگوییم.

    دو روایت از حضرت زین العابدین و امام صادق علیهما السلام در مورد حضرت قمر بنی هاشم خدمتتان عرض می­کنم. حضرت زین العابدین (ع) می­فرمایند: وَ إِنَ‏ لِلْعَبَّاسِ‏ عِنْدَ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ یعنی: برای جناب قمر بنی هاشم در نزد خداوند، منزلت و جایگاهی وجود دارد که روز قیامت همۀ شهدای همۀ دوره­ها نسبت به ایشان غبطه می­خورند که چه منزلتی دارد. شهید در هر رتبه­ای باشد اولین قطرۀ خونش که به زمین می­ریزد تمام گناهانش بخشیده می­شود. این­ها که همگی معصوم از گناه هستند و گناهانشان پاک شده است در روز قیامت به جناب قمر بنی هاشم غبطه می­خورند.

    وجود نازنین حضرت صادق علیه السلام در مورد این وجود آسمانی قمر بنی هاشم، این بیان مبارک را دارند: السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ‏ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏. عبد صالح کیست؟ عبد صالح، قمر بنی هاشم است؛ اما او شخصیتی است که جناب یوسف پیغمبر خدا از خداوند درخواست می­کند: (أَلْحِقْنِي‏ بِالصَّالِحِينَ)‏ یعنی: مرا به صالحین ملحق کن. شما در زیارت قمر بنی هاشم می­خواند: السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ. یوسف هم تمنای ملحق شدن به تو را دارد. (أَلْحِقْنِي‏ بِالصَّالِحِينَ)‏‏.

امام علی ابن موسی الرضا (ع) در بیانشان به جناب ابن شبیب فرمودند: يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ‏ كُنْتَ‏ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ یعنی: اگر دلت از دنیا گرفته بود، مریض داشتی، غصه داشتی، بدهی داشتی و خلاصه غم داشتی و خواستی گریه کنی، آن گریه را برای حسین بگذار و بگو: صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ الله‏ این گریه، گریه آسمانی خواهد بود. یک عبارتِ چهار کلمه­ای است. این یک مصیبتی است که امام رضا خوانده است.

    این سنگین­ترین روضه­ای است که حضرت رضا (ع) بیان کرده است. می­فرمایند: از اهل بیت ایشان، هجده مرد کشته شدند که در روی زمین شبیه ندارند. حضرت رضا با زبان بی­زبانی می­فرمایند: در مورد عموی من حرف نزنید. در مورد علی اکبر حرف نزنید. در مورد جناب قاسم حرف نزنید. این­ها در عالم شبیه ندارند؛ ولی در مورد بقیه اصحاب، اجازۀ حرف زدن داریم. ما در مورد بقیۀ اصحاب حرف می­زنیم.

اولین صفت اصحاب امام حسین علیه السلام:

    اولین خصیصه­ای که این بزرگواران داشتند این بود که دین­فهم بودند. در عبارات معارف اسلامی می­گویند تفقه در دین داشتند. یعنی آگاه در دین باشید. این­ها کسانی بودند که دینشان را به صورت وراثتی نداشتند؛ بلکه دینِ دراستی داشتند. به دنبال یادگیری دین رفته بودند. بسیاری از مردم ما دینشان وراثتی است. پدرشان مسلمان است. پدرشان نمازخوان است. پدرشان خیلی از کارها را می­کرده است و این­ها هم همان کارها را می­کنند. این نحوۀ از مسلمانی هم خیلی­ها را نجات می­دهد و من نمی­گویم که بد است؛ ولی این نحوۀ از مسلمانی، یک مشکلی دارد. در این شکل از مسلمانی و ایمان، انسان تا زمانی متدین است که همه چیز خوب باشد، این آدم­ها چون از ایمان وراثتی برخوردار هستند تا به یک مشکل بر می­خورند می­گویند: این که نشد و با امام حسین (ع) قهر می­کنند.

 من این را مکرر به شما گفتم که هیچ وقت خدا و امام حسین علیه السلام را در زندگی امتحان نکنید. اعتماد بکنید. اگر نمی­توانید اعتماد کنید، آموزه­های دینیتان غلط است. این تفقه در دین نیست. یعنی دین بر اساس آگاهی نیست. اگر دین بر اساس آگاهی نباشد به چنین مشکلاتی بر می­خورند. آقا! ما دیگر از فردا نماز نمی­خوانیم. چرا نماز نمی­خوانید؟ می­گویند: مثلاً این چه وضعی است؟ خب نماز نخوانید. اگر شما نماز نخوانید وضع درست می­شود؟ فرض کنیم که شما با خدا قهر کردید. روزی شما را می­دهد. به شما اجازۀ نفس کشیدن هم می­دهد. این گونه از حرف­ها به خاطر این است که تفقه در دین وجود ندارد. یعنی دین، آگاهانه نیامده است. با یک طوفان که هیچ؛ با یک نسیم از بین می­رود.

    در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمازخوان­ها بودند؛ ولی دین­آگاهان نبودند. این­ها در رکاب امیرالمؤمنین در مقابل معاویه ایستادند و معاویه را بیچاره کرده­ بودند. نزدیک بود که بساط اموی­ها چیده شود؛ ولی دسیسۀ شیطانی، قرآن­ها را به نیزه کرد و جلوی جنگ را گرفتند. به امیرالمؤمنین گفتند: این­ها هم مسلمانند. قرآن به سر نیزه گذاشته­اند. حضرت فرمود: من قرآن هستم. این­ها را بزنید. آن­ها نمی­فهمیدند. حرف امام را نمی­فهمیدند. گفتند: اگر جلو بروی تو را خواهیم کشت. مالک را برگرداندند. شما این را در لشکر سید الشهداء نمی­بینید. لشکر عمر سعد نماز می­خواند؛ ولی سپاهیان حضرت سید الشهداء به نماز آن­ها هیچ اعتنایی نداشت. هیچ تردیدی نداشتند؛ چون می­دانستند که آن، نماز نیست. این متعلق به دین­آگاهی است. این برای تفقه در دین است. می­فهمد. این­ها کارشان به جایی رسید که دور امام حلقه زدند و گفتند: شما  نماز بخوان! أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاة. اصلاً نماز خود شما هستید. شما  نماز بخوان. سینۀ من سیبل تیر دشمن می­شود تا شما نماز بخوانید. این مربوط به دین­آگاهی است.

    وجود نازنین حضرت سید الشهداء در مورد کسانی که دین­آگاهی ندارند و دینشان با یک نسیم از بین می­رود می­فرماید: إِنَّ النَّاسَ‏ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ یعنی: مردم بندگان دنیا هستند. دین شهد روی زبانشان است. پای دین می­ایستند تا جایی که دنیایشان تمام شود؛ ولی وقتی امتحان می­شوند و یک گره در یک زندگیشان می­افتد می­گویند: خدایا! من با تو قهرم. امام حسین! من با تو قهرم. خوب است که انسان نسبت به خدا معرفت داشته باشد. خیلی خوب است.

    لقمان حکیم، حکیم است. شخصیت بزرگی است. پیغمبر نیست. به حدی بزرگوار است که خدا، کلمات او را در کنار کلمات خود بیان می­کند. بسیار شخصیت بزرگی است. ایشان شخصی سیاه­چرده بود و بردۀ فردی بود که می­دانست لقمان چه شخصیتی است. او را خریده بود؛ ولی او به لقمان خدمت می­کرد. روزی یک خربزه قاچ کرد. به اصطلاح شتری برید و به لقمان می­داد. قاچ آخر را خودش خورد. وقتی خورد دید تلخ است و از دهانش بیرون ریخت. گفت: لقمان! این خربزه­هایی که تو خوردی تلخ نبود؟ گفت: چرا تلخ بودند. گفت: چرا چیزی نگفتی؟ لقمان گفت: شما یک عمر به من، لقمه­های شیرین دادید، حالا یک لقمۀ تلخ دادید، باید سر و صدا کنم؟ به این می­گویند معرفت. خدایا! تو یک عمر به من زندگی شیرین دادی. حالا یک جایش را گره زدی. من سر و صدا کنم؟! من با تو قهر کنم؟ من منکر همه چیز بشوم؟ اگر صبوری بکنم بیش­تر از آنی که قبلاً دادند خواهند داد. این مربوط به تفقه در دین است.

 دین را از روی علم به دست آورید؛ نه از زبان مردم. علم خود دین نه هر علمی و بعد آن دینی را که به دست آوردید عرضه کنید تا ببینید که دینتان تفقه در دین است یا نه. دین دراستی داشته باشید و به این دین دراستی، تدین داشته باشید و این دین دراستی را به کارشناس عرضه کنید تا بگوید که درست است یا نه. همواره شما برای سلامتی جسمتان نسخۀ آزمایش خون و سی­تی­اسکن و ام­آی­آر را نشان دکتر می­دهید. این عیبی ندارد؛ اما یک آزمایش معنویت هم به یک کارشناس بدهید. بگویید: آقا! اعتقاد من توحید، نبوت و معاد این است. این درست است یا درست نیست؟ دین را از اهلش یاد بگیرید و به اهلش عرضه کنید. این تفقه در دین است. کسانی که دین را دراستی می­آموزند هیچ وقت تغییر پیدا نمی­کنند. دو روایت بخوانم از ساحت مقدس حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام.

    امام باقر علیه السلام فرموده­اند: الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ شَيْ‏ءٌ یعنی: مؤمن، سخت­تر است از کوه. کوه دچار فرسایش می­شود و از آن کم می­شود؛ ولی از دین مؤمن هرگز چیزی کم نمی­شود. یعنی دچار تغییرات کیفی نمی­شود. خداپرست، شیطان­پرست نمی­شود. سینه­زن امام حسین با دو شبهه، منکر امام حسین نمی­شود. همه این­ها به خاطر این است که دین را به شکل دراستی به دست نیاورده است. دو شبهه، تمام بنیان فکری­اش را به هم زده است. برادرها! شبهاتی که در فضاهای مجازی قرار می­دهند هیچ پایه و اساسی ندارد. اگر یک عده­ای تحت تأثیر این شبهات هستند به خاطر این است که دشمن یک فرصت طلایی دارد که از آن استفاده می­کند. جامعه ما اهل مطالعه نیست.

    فرمایش حضرت صادق علیه السلام: إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ إِنَّ الْحَدِيدَ إِذَا أُدْخِلَ النَّارَ تَغَيَّرَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُهُ یعنی: مؤمن از قطعه آهن، شدیدتر است. سخت­تر از قطعه آهن است. چرا؟ به خاطر اینکه قطعه آهن را وقتی که داخل آتش می­اندازید رنگش عوض می­شود؛ ولی رنگ دین مؤمن عوض نمی­شود؛ اگر چه که به آمریکا برود. اگر مؤمن کشته شود و آتش زده شود و خاکسترش را منتشر کنند و دوباره او را خلق کنند و بکشد دینش عوض نمی­شود. این­ برای کسانی است که دینشان را از دراست به دست آورده­­اند. این، اولین خصیصه اصحاب امام حسین (ع)  است. آن­ها دین­آگاه بودند. بنابراین کسانی که دینشان دراستی است دچار تغییر کیفی و کمی نمی­شوند. از خداپرستی به انسان­پرستی نمی­رسند. از خداپرستی به شیطان­پرستی رجوع نمی­کنند. از سینه زدن بر امام حسین (ع) به انکار امام حسین  (ع) نمی­روند و دچار تغییر کیفی و کمی نمی­شوند و دینشان کم­رنگ نمی­شود.





هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده