فهرست مطالب سایت

شب نهم محرم الحرام - 96

موضوع : صفات اصحاب
تاریخ انتشار : 07 مهر 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج حیدر خمسه - حاج حامد خمسه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
یکی از موضوعاتی که در سلسله معارف اسلامی بسیار مهم است، مسأله گریه کردن است. خداوند علی اعلی در قرآن هنگامی که می‌خواهد بندگان مؤمن خودش را توصیف کند در سوره مبارکه مریم آیه 58، یکی از ویژگی‌های اهل ایمان را گریه می‌داند: (أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ .... إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيّاً) و آن‌ها کسانی هستند که خداوند، نعمتش را برای آن‌ها قرار داده است. این نعمت به چه صورتی است؟ به این شکل است که وقتی آیات الهی بر آن‌ها تلاوت می‌شود، به حالت سجده می‌افتند و در سجده، گریه دارند. پس گریه، یکی از ویژگی‌های اهل ایمان است.
گاهی در قرآن کریم، گریه را نشانه درک حقیقت بیان کرده‌اند. در سوره مبارکه مائده آیه 83 می‌فرماید: و وقتی آن چه که بر پیامبر نازل شد را شنیدند تو می‌بینی که چشمان آن‌ها پر از اشک است به خاطر آنچه که از حق و حقیقت درک کردند. درک حقیقت در این انسان‌ها موجب می‌شود که اشکشان جاری شود. به حضرت حق عرض می‌کنند: ما ایمان آوردیم. ما را جزء گواهان قرار بده.
این دو آیه را از این باب خواندم که بگویم اشک، یک حقیقت انفعالی نیست؛ بلکه یک واکنش اصیل است. وقتی حقیقت را درک می‌کنند اشک می‌ریزند. این، انفعال نیست. وقتی آیات الهی را می‌شنوند اشک می-ریزند. این‌، انفعال نیست. در دعا برای ما در لسان استعاذه و پناه بردن به خدا، یکی از مواردی که مطرح شده است که معصوم به خدا پناه می‌برد این است: أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَيْنٍ لَا تَدْمَعُ یعنی: پناه می‌برم به تو از چشمی که اشک ندارد. پس در دین ما اشک، موضوعیت دارد.
تعریف گریه چیست؟ تعریف گریه این است: اشک جاری؛ ولی به همراه یک هدف. هر اشکی که از چشم می‌آید گریه نیست. در گریه، هدف وجود دارد. مثلا وقتی شما با پیاز مواجه می‌شوید و می‌خواهید آن را خُرد کنید از چشمتان اشک جاری می‌شود؛ اما نمی‌گویند گریه‌تان گرفته است. بلکه می‌گویند اشکش جاری شده است. چون هدفی وجود ندارد. غیر اختیاری است. اصلا اختیار انسان نیست. یا مثلا وقتی چشم انسان با غبار مواجه می‌شود نمی‌گوییم گریه کرده است. چون هیچ هدفی وجود ندارد. اشکی که همراه با یک هدف باشد را گریه می‌نامند. مقوله‌ای که همراه با یک هدف باشد، انفعال نیست.
در بیان مصادیق گریه چند مورد را ذکر می‌کنم:
مصداق اول: گریه از خوف خدا که یافت نمی شود؛ چون مردم به شدت با خدا رفیق هستند. اصلا از خدا نمی‌ترسند. خود خدا می‌گوید از من بترسید؛ ولی مردم می‌گویند خدا کریم است. اصلا چرا باید از خدا بترسیم؟ او مهربان است. یعنی امیر المؤمنین این میزان از عرفان را ندارد.‌ این میزان از معرفت در ایشان نیست؛
در حدیث آمده است: چشم سه نفر در قیامت گریان نیست. یک مورد، کسی است که شب از خوف خدا گریه کند.
مصداق دوم: اشک ندامت. چه لذتی دارد که انسان از گناه بدش بیاید و بعد از آن، شروع به اظهار ندامت کند و این ندامت موجب گریه شود.
مصداق سوم: اشک به جهت نگرانی از عاقبت. نمی‌دانیم عاقبت به خیر می‌شویم یا نه.
مصداق چهارم: اشک برای هجران. از معشوقش دور است. گریه می‌کند.
مصداق پنجم: اشک وصال. إن شاء الله که وصال امام زمان ع را درک کنیم و دوره ما، دوره ظهور او باشد.
مصداق ششم: اشک به جهت ترس از مرگ.
مصداق هفتم: گریه ناشی از درد.
مصداق هشتم: گریه ناشی از خستگی.
تمام این‌ها، موارد گریه است؛ به دلیل اینکه هدف دارد و اشک همراه هدف است گریه نامیده می‌شود. یک گریه هم هست که گریه بر مصیبت است. یک مصیبت هم مصیبت سید الشهداء است. می‌خواهیم ببینیم حکم گریه بر مصیبت سید الشهداء چیست. ما بر مصیبت سید الشهداء گریه می‌کنیم؛ یعنی بر آنچه که بر امام وارد شده است. می‌خواهیم ببینیم حکم این چیست. اصلا می‌شود چنین گریه‌ای کرد یا نمی‌شود؟ من یک آیه را می‌خوانم و ما می‌خواهیم به این آیه عمل کنیم. قرآن آمده است تا به آن عمل کنیم. اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم یکی از آیاتش همین است. در سوره مبارکه شوری آیه 23 می‌فرماید: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏) یعنی: پیغمبر ما! به این مردم بگو من در مقابل رسالتم از شما اجر و مزدی نمی‌خواهم. اگر هم چیزی را می‌خواهم همین مسأله مودت ذوی القربای من است. نهایتا همان مودت ذوی القربایم را می-خواهم.
در این آیه، چند نکته وجود دارد. یک به یک نکات را می‌گویم و بعد از آن، حکم گریه بر امام حسین استخراج می‌شود.
نکته اول: خداوند علی اعلی به پیامبرش امتیازاتی داده است. یکی از آن‌ها این است که به همه مردم گفته است: فرامینش را اطاعت کنید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ). این (أَطيعُوا الرَّسُولَ) یعنی دستورات پیامبر را اطاعت کنید؛ هر آنچه را که گفت. این را واجب است که اطاعت کنید. آن محدوده رسالتش که در (أَطيعُوا اللَّهَ) وجود دارد. باید از خدا اطاعت کرد. آن که می‌گوید: (أَطيعُوا الرَّسُولَ) در محدوده غیر رسالت است. یعنی فرض کنید اگر گفت برو و برای من آب بیاور، واجب است که اطاعت شود. وجوب اطاعت، امتیازی است که خدا به پیغمبر داده است. خمس، امتیازی است که خدا به پیغمبر داده است. انفال، یک امتیازی است که خدا به پیامبرش داده است. پس اینکه پیغمبر می‌فرماید: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏) دیگر چیزی نیست که پیغمبر بخواهد. جواب این حرف این است که معلوم می‌شود تمام آنچه که خداوند به پیامبر به عنوان امتیاز داده است، هم‌جنس و هم‌سنگ و هم‌طراز رسالت پیغمبر نیست. آن چیزی که هم‌سنگ رسالت پیغمبر است همین مودت ذوی القربی است. آن بقیه چیزهایی نیستند که خدا به پیغمبر داده باشد.
نکته دوم: دومین نکته‌ای که از آیه استخراج می‌شود این است که پیامبر عظیم الشأن اسلام، از همه انبیاء، برتر است. سید الأنبیاء است. اما همه انبیاء آمدند و گفتند ما هیچ اجری نمی‌خواهیم: (وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمينَ). جناب نوح می‌گوید: من از شما برای رسالتم هیچ اجری را نمی‌خواهم. اجر من بر عهده پروردگار جهانیان است. نوح که سطحش از نظر رسالت و ولایت و معرفت، پایین‌تر از رسول خدا است می‌گوید من مزد نمی‌خواهم. چطور است که پیامبر ما مزد را تعیین می‌کنند؛ اگر چه همین محبت باشد؟ سایر انبیاء همین را هم نخواستند. دلیل این مطلب از سوره مبارکه سبأ آیه 47 به دست می‌آید که می-فرماید: (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ). خداوند به پیغمبرش می‌فرماید: پیغمبر ما! به این امت بگو: آن چیزی را که من به عنوان مزد رسالت از شما خواسته‌ام به نفع شما است. شما یک کارگری را اجیر می‌کنید و از صبح تا شب برای شما کار می‌کند. بر اساس قراردادی که دارید یک مبلغی را به او می‌دهید. این پول به نفع خود او است. اصل مزد همین است. اما اگر پیغمبر ما مزدی را خواسته است طبق آیه 47 از سوره مبارکه سبأ که می-فرماید: (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ)، به نفع خود مردم است. به درد مردم می‌خورد. مودت ذوی القربی که جزء مزد رسالت من است، منفعتش برای خود شما است و برای من منفعتی ندارد.
قَالَ رَسُولُ اللهِ: حُبِّی وَ حُبُّ أَهلِ بَیتِی یَنفَعُ فِی مِائَةِ مَوَاطِنَ أَحوَالُهُنُّ عَظیمَةٌ أَیسَرُهَا عِندَ المَوتِ وَ الصِّرَاطِ یعنی: دوست داشتن من و دوست داشتن خاندان من که همین ذوی القربی هستند در صد جا به درد شما می‌خورد که این صد جا، بسیار سخت است که آسان‌ترینش در هنگام مردن است. محبت خاندان پیغمبر سر پل صراط به درد ما می‌خورد. محبت خاندان پیغمبر در وقت مردن به دردمان می‌خورد. محبت پیغمبر و خاندان پیغمبر در هنگام سؤال نکیر و منکر به دردمان می‌خورد. در کنار میزان به دردمان می‌خورد. میزان، جایی است که عمل بنده و شما را در آن می‌ریزند. اداره استاندارد حضرت حق است.
سنگ ترازوی خداوند هم که قربانش بروم، حضرت امیر است که به ایشان عرض می‌کنیم: اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا مِیزَانَ الأَعمَالِ.
رسول گرامی می‌فرماید: محبت خاندان من در صد جا به درد شما می‌خورد. یکی از آن صد جا، میزان است. وقتی محب امیر المؤمنین نزد مسؤول اداره میزان می‌رود، او می‌گوید: تو محب امیر المؤمنین هستی. رها می‌کند. (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ). آن مزدی را که خواسته‌ام برای من نیست؛ به درد خودتان می-خورد. به نفع خودتان است.
نکته سوم: سومین نکته‌ای که در آیه هست و باید حل شود این است که مودت به چه معنا است. عرب از تعلق و علقه قلبی و وابستگی بین محب و محبوب، با دو واژه تعبیر می‌کند. گاهی این تعلق و وابستگی قلبی بین عاشق و معشوق در حیطه قلب است که به آن می‌گوید محبت و گاهی از قلب خارج می‌شود و به عمل هم سرایت می‌کند که به آن می‌گوید مودت. گاهی شما می‌گویید من پدرم را دوست دارم و حرفش را هم گوش نمی‌کنید. این محبت است. گاهی با همه گرفتاری که دارید تا می‌گوید بیایید می‌روید. این مودت است. یعنی آن علقه را عملاَ نشان می‌دهید. بنابراین وابستگی و آن تعلق قلبی اگر نشان داده شد و به مرحله عمل رسید، مودت است. آیه شریفه به ما می‌فرماید: مزد رسالت پیغمبر، مودت است. یعنی آن تعلق قلبی به آل الله را باید نشان داد. باید در ظاهر نشان داد.
نکته چهارم: چهارمین نکته‌ای که باید لحاظ شود این است که این ذوی القربی چه کسانی هستند. احمد ابن حنبل، رئیس یکی از مذاهب اربعه اهل سنت است. از قضا، ریشه وهابیت به او بر می‌گردد. این‌ها در مخالفت با تشیع خیلی متعصب هستند. احمد بن حنبل در ذیل همین آیه شریفه، یک حدیثی را نقل می-کند. این آدم از ابن عباس حدیث را نقل کرده است. ابن عباس می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد یک شخصی به پیامبر عرض کرد: این شخصیت‌ها و اقربائی که مودتشان واجب است چه کسانی هستند؟ از پیغمبر پرسید: فهم من از این آیه این است که این مودت واجب است. پیغمبر هم نفرمود: این مودت واجب نیست و اگر باشد خوب است؛ بلکه فرمود: آن‌هایی که ذوی القربای من هستند و مودتشان بر اساس این آیه، واجب است چهار نفر هستند؛ علی و فاطمه و دو پسرشان امام حسن و امام حسین. به واسطه بسیاری از روایات دیگر از امام زین العابدین تا امام زمان هم قابل اثبات است. ولی در این روایت در زمان پیامبر، این چهار نفر نام برده شده-اند.
نکته پنجم: پنجمین نکته‌ای که از آیه استخراج می‌شود این است: شما به واسطه حکم عقل، یک اجیری را استخدام می‌کنید. دادن مزد اجیر، لازم است یا خوب است؟ معلوم است که لازم است. همه به ارتکاز عقلیشان، این نکته را متوجه می‌شوند که پرداخت مزد، واجب است. پس اگر قرآن می‌فرماید: (وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمينَ) معلوم می‌شود که مودت ذوی القربا، واجب است طبق این اصل عقلایی.
الان ما می‌خواهیم مودتمان را نسبت به آل پیامبر عظیم الشأن اسلام نشان بدهیم. گفتیم آن تعلق و وابستگی را باید نشان بدهیم. اگر آن تعلق و وابستگی در مرحله قلب باشد محبت نامیده می‌شود. ارمنی‌ها هم این محبت را نسبت به حضرت سید الشهداء دارند. این را همه عالم دارند. ولی عملاً هیچ تغییری در آن‌ها وجود ندارد؛ اما اگر قرار است این محبت به مرحله عمل کشیده شود، ابرازش به چه شکلی است؟
روش اول: اطاعت. برخی از عرفا، یک جمله جالبی دارند که آن جمله این است: «عاشقی، همه اسیری است و معشوقی، همه امیری است». عاشق، اسیر معشوق است و وقتی که بنا است ما نسبت به آل الله، مودت داشته باشیم اولین گامش این است که نسبت به آن‌ها اسیر باشیم. ما اسیر آن‌ها هستیم یا نه؟ به خودمان بر می‌گردد. نمی‌خواهم بگویم که اسیر هم نیستیم. یکی از روش‌ها همین است.
روش دوم: هر چه که منتسب به آن معشوق است باید حرمتش حفظ شود. حفظ حرمت آن محبوب باید انجام شود.
روش سوم: در غم و شادی با آن محبوب، شریک باشیم. بیان امام صادق علیه السلام هم همین است: رَحِمَ اللهُ شِيعَتَنَا، شِيعَتُنَا وَ اللهِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ، فَقَدْ وَ اللهِ شَرَكُونَا فِي الْمُصِيبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ یعنی: رحمت خدا بر شیعیان ما. شیعیان ما به خدا سوگند که همان اهل ایمانی هستند که در قرآن برای آن‌ها آیه نازل شده است. آن‌ها به خدا سوگند با ما در مصائب شریک هستند به اینکه به طور طولانی در حالت تأثر و تأسف و حزن و اندوه، در غم و مصیبت ما به سر می‌برند. این، یک اصل عقلائی است. اگر عزیز یکی از دوستان شما از بین برود شما در مجلس او شرکت می‌کنید و به او می‌گویید ما را در غم خودت شریک بدان؛ چون تو عزیز ما هستی. پس تشریک در غم محبوب، یک راهی است برای نشان مودت. عزای سید الشهداء، غم پیغمبر است. ما می-خواهیم به پیغمبر و حضرات معصومین عرض کنیم: شما را دوست داریم. از شب اول ماه محرم، سیاه می-پوشیم تا آخر ماه صفر. در هر جلسه‌ای که به یاد سید الشهداء، پرچمی زده شده است شروع به گریه می‌کنیم؛ چون می‌خواهیم مودتمان را نشان بدهیم. چون می‌خواهیم مزد رسالت پیغمبر را بدهیم. بنابراین شرکت در جلسات عزای سید الشهداء از باب مودت ذی القربی، واجب است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها به وجود نازنین حضرت سید الشهداء باردار بودند. یک روز پیغمبر به ایشان سر زدند. دیدند که فاطمه زهرا بسیار محزون و ناراحت و غم‌زده است. علت را پرسیدند: دخترم! چرا اینقدر ناراحت هستی؟ حضرت زهرا عرض کرد: این باری که در شکم دارم مونس من است. با من صحبت می‌کند. گاهی از اخبار گذشته می‌گوید. گاهی از اخبار آینده می‌گوید. گاهی از بی‌کسی‌اش به من خبر می‌دهد. ولی آن چیزی که امروز کراراً به من می‌گوید و من را اذیت می‌کند این است که می‌گوید: یَا أُمَّاه! أَنَا العَطشَانُ أَنَا المَظلُومُ. من طاقت ندارم این طفل مدام بگوید تشنه‌ام. ماجرا چیست؟ پیغمبر، جریان کربلا را برای حضرت صدیقه طاهره توضیح دادند که این پسرت که به دنیا خواهد آمد در فلان سال به دست فلانی با لب عطشان کشته می‌شود. اولین چیزی که حضرت زهرا (س) از پدرش سؤال می‌کند این است: يَا أَبَهْ! فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَ مَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ؟ یعنی: اگر پسرم اینطور کشته می‌شود چه کسی برای او گریه می‌کند؟ چه کسی برای پسرم اقامه عزا می‌کند؟ پیامبر از ما خبر می‌دهند: يَا فَاطِمَةُ! إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ یعنی: فاطمه جان! زنان امت من در آخر زمان بر زنان حسین و اهل بیت حسین گریه می‌کنند و مردانشان هم بر مردان او گریه می‌کنند. این‌ها برای یک سال و دو سال نیست. این‌ها گروه گروه و دسته دسته در هر سال بعد از سال دیگر بر پسر تو، اقامه عزا را تکرار می‌کنند. بعد از آن پیغمبر فرمود: فاطمه جان! هر وقت که روز قیامت شود تو از زنان آن‌ها شفاعت می‌کنی و من هم از مردانشان شفاعت می‌کنم. هر کسی بر حسین گریه کرد ما دستش را می‌گیریم و به بهشت می‌بریم.
این خانواده چقدر کریم هستند. گریه بر سید الشهداء واجب است. ما که گریه می‌کنیم دستمان را می-گیرند و به بهشت می‌برند. ما می‌خواهیم مزد رسالت پیغمبر را بدهیم؛ ولی می‌گویند حال که گریه می‌کنید به بهشت بروید. بنابراین اقامه عزای حضرت سید الشهداء واجب است. گریه بر حسین واجب است.

امام صادق علیه السلام یک دوستی دارند که در بصره است. نام او مسمع ابن عبد الملک است. او به مدینه به خدمت حضرت صادق رفته است. امام به مسمع فرمودند: تو در عراق هستی به زیارت جدم سید الشهداء می‌روی؟ مسمع گفت: هزار نفر سر سفره من نشسته‌اند. من هم آدم مشهوری هستم. والی بصره هم با شما اهل بیت میانه‌ای ندارد. اگر بخواهم به تشیع شهرت پیدا کنم، جان این هزار نفر به خطر می‌افتد. نمی‌توانم به زیارت بروم. امام فرمود: الان که به زیارت نمی‌روی بر جد غریبم گریه می‌کنی؟ گریه بر جد غریبشان، مطالبه جدی اهل بیت است. پس این حرکت، یک حرکت انفعالی نیست. در این گریه چه چیزی هست که حضرت زهرا سؤال می‌کنند چه کسی اقامه عزا می‌کند؟ در این چه چیزی وجود دارد که امام صادق به مسمع می‌گوید: گریه می‌کنی؟ این گریه، یک گریه انفعالی نیست که دیگران فکر می‌کنند هر کسی برای حضرت سید الشهداء گریه کرد افسرده است. گریه‌های انفعالی، افسردگی می‌آورد. این گریه، واکنش در مقابل ظلم است. این‌ گریه، یک نوع کنش است. یک نوع جهاد است. امام صادق به مسمع فرمودند: الان که نمی‌توانی به زیارت بروی برای جد غریبم گریه می‌کنی؟ گفت: آری. هفته‌ای یک بار همه را جمع می‌کنم و یک روضه-خوان می‌آید و مصائب جد شما را می‌گوید و همگی شروع به گریه می‌کنیم. بعد از آن، مسمع حد گریه را توضیح می‌دهد و می‌گوید: آن قدر گریه می‌کنیم که بغض، راه گلویمان را می‌گیرد؛ طوری که نمی‌توانم آب بخورم. آن قدر گریه می‌کنم که چشمم سرخ می‌شود. امام فرمود: می‌خواهی به تو بشارت بدهم در مقابل این گریه؟ فرمود: هر گاه گریه‌کن حسین محتضر بشود؛ یعنی حالت اغماء پیدا بکند و باید به آن دنیا برود، ملک الموت بالای سرش حاضر می‌شود. جدم رسول خدا، مادرم فاطمه زهرا، پدرم امیر المؤمنین، عمویم امام حسن مجتبی و هر کدام از ما که در عالم برزخ باشیم بالای سر آن محتضر می‌آییم. ملک الموت که می‌خواهد جانش را بگیرد پیغمبر روی شانه ملک الموت می‌زند و می‌فرماید: با او مدارا کن. او گریه‌کن حسین است. چه بشارتی بالاتر از این؟
این حدیث را با یک حدیث دیگر تلفیق کنیم. این محتضر برای امام حسین گریه کرده است. پس چرا حسین نمی‌آید؟ از دار دنیا می‌رود. او را به عالم برزخ می‌برند. تاریک است. می‌ترسد. نکیر و منکر می‌آیند و می‌خواهند سؤال کنند: مَن رَبُّکَ؟ به محض اینکه این سؤال را می‌پرسند این شخص می‌بیند که از بالای سرش یک روزنه‌ای از نور باز می‌شود. این روزنه تبدیل به یک نور وسیع تبدیل می‌شود و تمام فضای قبر او را در برمی-گیرد. یک شخصی را در هاله‌ای از نور می‌بیند. نکیر منکر سؤال می‌کنند. آن شخصی که در شبحی از نور است می‌گوید: از او سؤال نکنید. هر سوالی که دارید از من بپرسید. او تازه رسیده است. او خسته است. نکیر و منکر برمی‌گردند. وقتی آن آقا را می‌بینند می‌گویند: اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا اَبَا عَبدِ اللهِ. آن وقت است که این شخص می‌فهمد آن شخص، آقای او امام حسین است. چقدر شما آقا هستید.





هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده