فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
و اما بعد؛ بحث ما در یکی از مهمترین موضوعات از سلسله معارف دین بود. بحث ورع را مطرح کردیم. در جلسات گذشته بخشی از فوائد این حقیقت را بیان کردم. اگر کسی بخواهد دینش را تا آخر حفظ کند راه آن، ورع است. اگر کسی بخواهد دین داشته باشد یکی از ارکان دین، ورع است. اگر کسی بخواهد دستور اهل بیت را رعایت بکند خواسته آنها از ما ورع است. توصیه آنها به ما ورع است. امشب چهارمین فایده از فوائد را بیان میکنم و بعد در یک بحث خیلی کوتاه ولی بسیار حساس و مهم و دقیق، معنای ورع را بیان میکنم. اولا به شما بشارت بدهم که خیالتان برای همیشه راحت باشد و آن اینکه در بازار کتابِ ما کتابی به نام ورع وجود ندارد. یعنی اصلا نویسندگان اسلامی اصلا برای چنین چیزی ضرورتی قائل نشدهاند که مطلبی را بنویسند. عمدتا به خاطر این است که در جامعه ورع نیست و دلیلی نیست که زحمت بکشند و راجع به آن بنویسند. خودشان را راحت کردهاند. یک کتابهای خیلی سطحی هم هست که آن هم راجع به تقوی نیست بلکه راجع به متقین است. متاسفانه در بازار کتاب، چیزی یافت نمیشود. من یک تعریفی از ورع را ارائه میدهم که نیازی به کتاب نباشد.
اما چهارمین فایده از فوائد مساله ورع؛ ما یکی از موضوعاتی و اصنافی که در قرآن داریم صنف مؤمن است. مؤمن در مقابل کافر میآید. چند نکته راجع به ایمان میگوییم و بعد بحث را به ورع برمیگردانیم:
نکته اول: هر کسی نمیتواند ادعای ایمان بکند. در سوره مبارکه حجرات آیه 14 و 15 آمده است: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ 14) اعراب خدمت وجود نازنین پیامبر عظیم الشان اسلام رفتند و گفتند ما ایمان آوردیم. پیامبر جواب نداد. خدا به پیامبر فرمود اینطور جواب بده و بگو: ایمان نیاوردید. بلکه بگویید ما اسلام آوردیم. دلیل این مطلب این است که اصلا ایمان به قلب شما رسوخ نکرده است. شما یک کارهای ظاهری انجام میدهید، نماز میخوانید و روزه میگیرید و .... اینها کارهای اسلام است. اینها وجه امتیاز مسلمان بودن است. شما هنوز ایمان نیاوردهاید. ایمان مقولهای است که هر کسی نمیتواند ادعای آن را داشته باشد که من مؤمن هستم.
نکته دوم: نکته دومی که برای ایمان هست نتایج آ است. از جلمه اینکه:
1. اگر کسی بخواهد در زندگی عاقبت به خیر بشود باید مؤمن باشد. عاقبت به خیری مربوط به اهل ایماـ
ن است. در سوره مبارکه رعد آیه 29 فرموده است: (الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) کسانیکه ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند خوشا به سعادتشان که اینها عاقبت به خیر هستند و سرانجام خوبی دارند. اینها سعادتمند از دار دنیا رفتهاند.
2. دومین نتیجهای که برای ایمان وجود دارد این است که محبوبیت عمومی است. یک بحثی را در جامعه از نظر مادی بیان میکنند که به شهرت برسند. چرا؟ چون شهرت محبوبیت میآورد. شهرت بدون محبوبیت که به درد نمیخورد. شهرتی باید باشد که دنباله آن یک نتیجه مثبتی داشته باشد. حضرت حق میفرماید اگر میخواهید محبوبیت داشته باشید بدانید که آن را من باید ایجاد بکنم. در سوره مبارکه مریم آیه 96 میفرماید: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا) هر کسی که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام بدهد به زودی خداوند در قلوب مردم برای او محبت را قرار میدهد. مردم وقتی او را میبینند دوستش دارند.
3. سومین نتیجهای که برای ایمان وجود دارد این است که اگر کسی بخواهد مشمول مغفرت حضرت حق باشد باید اهل ایمان باشد. در سوره مبارکه فاطر آیه 7 آمده است: (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ) کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و پاداش بزرگ برای آنها است. آمرزش الهی برای کسانی است که ایمان آوردهاند.
4. بهشت جاوید مربوط به اهل ایمان است. در سوره مبارکه بقره آیه 82 فرموده است: (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ) خلود در بهشت مربوط به کسانی است که اولا ایمان آورده باشند و بعد هم عمل صالح انجام بدهند.
5. ایمان بیش از پانزده نتیجه در قرآن دارد. من پنج مورد را به عنوان نمونه میگویم. آخرین نتیجهای که برای ایمان ذکر میکنیم این است که آرامش در سایه ایمان محقق میشود. إن شاء الله وارد قیامت می-شویم. تعبیر خداوند در مورد قیامت در سوره مبارکه حج آیه 2 این است: (تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ) تو میبینی که مردم انگار که مست هستند ولی مست نیستند. تو میبینی که اینها تِلو تلو میخورند ولی مست نیستند. عذاب خدا طوری است که اینها اختیار را از دست دادهاند. پنجاه هزار سال است. پنجاه ایست بازرسی هست که هر کدام هزار سال طول میکشد. در اینجا نور وجود ندارد. چون خورشید وجود ندارد و خورشید از بین رفته است. (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت) اگر از بین نرود که اصلا قیامت نمیشود. خورشیدی نیست. تاریکی است. پنجاه هزار سال در تاریکی محض هستیم. در آنجا غذا فروشی وجود ندارد. نوشیدنی و دمنوش و هیچ چیزی نوشیدنی نیست. هم تشنگی هست و هم گرسنگی و هم تاریکی. یک چیز دیگری هم هست آن هم اینکه امام صادق علیه السلام میفرماید: أَرْضُ الْقِيَامَةِ نَارٌ زمین قیامت داغ است. از حالا تمرین کنید که روی یک سنگ داغ به مدت پنجاه هزار سال بایستید. همه اینها هست. اینها مختصات فیزیکی آنجا است. در هر ایست بازرسی هم که میرویم یک مهر مردود میزنند. میگویند نماز هم که نخواندهای و روزه هم که نگرفتهای.
همه اینها که گفته شد ایجاد خوف میکند. آرامش در سایه ایمان محقق میشود. در سوره مبارکه یونس آیه 62 و 63 میفرماید: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ) بدان که دوستان خدا که ترسی برای آنها نیست و غمی هم ندارند کسانی هستند که ایمان آوردهاند. وگرنه بقیه هم ترس دارند و هم غم دارند. کسانی که ترس و غم به دلشان نیست کسانی هستند که ایمان داشتند و تقوا پیشه کردند. بعد در آیه 64 همین سوره میفرماید: (لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ) اینها کسانی هستند که مشمول بشارت در دنیا و آخرت هستند. در دنیا و آخرت خوشحال هستند. منتها خوشحالی به این نیست که جیبشان پر از پول است بلکه به آن زندگی ایمانی که دارند خوشحال هستند.
پس اولا هر کسی نمیتواند ادعای ایمان بکند. ثانیا ایمان نتایجی دارد که من چند تا را گفتم که عبارت بودند از: بهشت برای اهل ایمان است. مغفرت خداوند شامل اهل ایمان میشود. عاقبت به خیر شدن برای اهل ایمان است. محبوبیت برای اهل ایمان است. آرامش برای اهل ایمان وجود دارد.
نکته سوم: سومین نکتهای که میخواهیم بگوییم تعریف ایمان است. ما ایمان را از نظر تئوری و تحلیلی نمیخواهیم تعریف کنیم. اینها بحثهایی است که در کلام جدید مطرح میشود و هیچ وقت هم نهایتی ندارد و نتیجهای هم برای کسی ندارد. امام صادق فرمودهاند میخواهید بدانید ایمان چیست؟ الْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ، فَلَا يُعْصى ایمان این است که خدا اطاعت بشود و نافرمانی نشود. هر وقت اطاعت شد و هر وقت که نافرمانی نشد یعنی اینکه ایمان هست.
نکته چهارم: ایمان را به دو دسته تقسیم میکنند در سوره مبارکه انعام آیه 98 (وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ) او کسی است که شما را از یک حقیقت خلق کرده است. یعنی چه مرد باشیم و چه زن باشیم از یک حقیقت خلق کرده است. این چیزی که در جامعه به عنوان یک نظریه آمده است اولا منشا آن، یهودیها هستند و ثانیا وهمی است. چون خداوند میگوید من خلق کردهام. من شما را از یک حقیقت خلق کرده-ام. این حرف که میگویند خداوند مرد را خلق کرده است و بعد زن را از دنده چپ مرد خلق کرده است حرف یهودیها است. دینی که بیشتر از بقیه ادیان زنستیز است دین یهود است. حتی خلقت زن را هم متغایر م متمایز میدانند از خلقت مرد. ولی در قرآن کریم میفرماید من همه شما از یک چیز خلق کردهام و هیچ کس را از دیگری نیافریدهام. اگر گاهی در روایات دیده و یا خواندهاید که شیعیان کسانی هستند که خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا این روایت یعنی اینکه شدت اتصال به اهل بیت دارند. نه اینکه خداوند چهارده گِل برای اهل بیت درست کرده است و یک قدری اضافه است و شیعیان را از آن درآورده است. اینطور نیست. خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا یعنی اینکه شماها اگر واقعا شیعه باشید با ما اهل بیت که رهبران شما هستیم رابطه-تان به مثابه یک روح در دو بدن است. این یعنی شدت اتصال. پس همه خلایق را از یک چیز خلق کردهاند.
بعد در ادامه آیه میفرماید: (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ) درست است که شما را از یک حقیقت آفریده است ولی بعضی از انسانها از نظر ایمان، پایدار هستند و بعضی از انسانها از نظر ایمان، آدمهای ناپایدار و بیثبات هستند. ما آیات خود را برای کسانی که اهل فهم هستند بیان کردهایم. چون یکی از راههای رسیدن به خدا، بحث آیات الهی است. یکی از آیات الهی، خلقت انسان است و یکی هم خلقت جهان است. ما همه اینها را میبینیم ولی به خدا نمیرسیم. چرا؟ خدا میفرماید درست است که همه اینها آیاتی برای رسیدن به من هستند منتها برای کسانی است که اهل فهم هستند نه برای همه. برای کسانی است که صاحب خرد هستند. عقل دارند. عقلشان کار میکند. عاقلانه زندگی میکنند. این-ها آیاتی هستند برای آن آدمها. پس یک بخش از ایمان، ایمان پایدار است و یک بخش دیگر از ایمان هم ایمان بیثبات است.
ایمان ثابت دو ویژگی دارد:
1. قَالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلَامُ: الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ شَيْءٌ آدم مؤمن از کوه سختتر است. کوه در طول سنوات کوچک میشود. دچار پدیده فرسایش میشود ولی از ایمان اهل ایمان چیزی کم نمیشود. یعنی ایمان آنها دچار نقص نمیشود. ممکن است که زیاد بشود ولی کم نمیشود. این برای کسانی است که ایمان ثابت دارند. ایمان مؤمن کم نمیشود. مؤمنی که ایمان او ایمان ثابت باشد البته.
2. امام صادق علیه السلام فرمودهاند: إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ إِنَّ الْحَدِيدَ إِذَا دَخَلَ النَّارَ لَانَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ وَ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ وَ نُشِرَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُه مؤمن از قطعه آهن شدیدتر و سختتر است. چرا؟ به خاطر اینکه قطعه آهن وارد آتش که بشود تغییر پیدا میکند ولی اگر مؤمن را بکشند و دوباره زنده شود و دوباره او را بکشند و باز هم زنده شود ایمانش کم نمیشود.
ایمان مؤمن نه کم میشود و نه تغییر پیدا میکند. مؤمن واقعی آن کسی است که ایمان او ایمان مستقر و ثابت باشد و هرگز تغییر پیدا نمیکند هر جا که باشد. وقتی شما با هیئتیها هستی متدین باشی و وقتی با غیر هیئتیها هستی متدین نباشی معلوم است که ایمان شما ایمان ثابت نیست. چرا؟ چون اصلا اهل ایمان با غیرخودش نشست و برخاستی ندارد. همین که تمایل دارد که با دیگران هم نشست و برخاست داشته باشد یعنی اینکه یک شیشهخوردهای هم در ایمانش هست. بعد هم یک توجیه شیطانی میکند و میگوید ما برویم با آنها صحبت کنیم و آنها را جذب کنیم. رفیق من! یک درصد هم احتمال بده که جذب نکردی و اتفاقا جذب هم شدی. این هم هست. پس ایمان مستقر نه رنگ میبازد و نه کم میشود.
در مقابل ایمان مستقر، ایمان مستودع است. مستودع یعنی ودیعهای و ناپایدار. ویژگی ایمان مستودع را امام صادق بیان فرمودهاند: إِنَّ الْعَبْدَ يُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ يُمْسِيَ كَافِراً وَ يُصْبِحُ كَافِراً وَ يُمْسِيَ مُؤْمِناً وَ قَوْمٌ يُعَارُونَ الْإِيمَانَ ثُمَّ يُسْلَبُونَهُ وَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ ثُمَّ قَالَ فُلَانٌ مِنْهُمْ شرایط بعضی آدمها طوری است که صبح اهل ایمان است و شب که به خانه میرود کافر است. گاهی صبح که میشود کافر است ولی شب که به خانه میرود مؤمن است. در چهل و هشت ساعت چهار بار رنگ عوض کرده است. بستگی دارد چه کسی همراه او بشود. به همه میگوید چشم. لذا با آن تاکسی که میرود اگر راننده اهل ایمان باشد ایمان او محفوظ است. ولی اگر رفت داخل مترو و چهار شبهه شنید و نتوانست جواب بدهد میگوید اینها راست میگویند. وقتی هم شام شهادت حضرت زهرا به مسجد آمد و جواب شبههها را شنید میگوید اینها راست میگویند. همه راست میگویند. چرا؟ چون این شخص قوه عاقله ندارد. بعد میفرماید: اینها کسانی هستند که ایمانشان عاریهای است. ایمان عاریهای خوب است؟ نیست. معصوم میفرماید: این آدمها به جایی می-رسند که تمام ایمانشان را از دست میدهند.
یک عزیز بود در شهر هزار هئیت که جزء گردانندگان اصلی هیئت بوده است ولی الان شیطانپرست شده است. ایمان از او گرفته شده است. یک بندهخدایی میخواست من را به شهرستان ببرد که در آنجا سخنرانی کنم. نمیدانست که من شهرستان نمیروم. برای اینکه ذهن من را درگیر بکند گفت: ما هیئتیهایی داریم که گرداننده هیئت بودهاند ولی الان شیطانپرست شدهاند. راست میگوید. واقعا چنین افرادی هستند. ولی مشکل او، من نیستم. مشکل او این است که ایمان او، ایمان عاریهای بوده است. آن را باید حل کرد. ایمان داشته است و نماز میخوانده است ولی وقتی هیئتیها بوده است. ولی وقتی با ورقیها بوده است ورقی شده است و وقتی با عرقیها بوده است عرقی بوده است. اینطور که نمیشود. بستگی دارد که چه کسی اطراف تو باشد غلط است. باید ایمانتان ثابت باشد. بسیار بسیار جای تاسف است که خانوادههای مذهبی میآیند و از من سوال میکنند که مثلا برای دختر ما یک خواستگاری آمده است که گاهی نماز نمیخواند. وقتی این را از من سوال میکنند یعنی اینکه خودشان اهل نماز هستند. بعد هم میگویند سن دخترمان از ازدواج گذشته است. ازدواج خوب است ولی نه به هر قیمتی. اینها چیزهایی است که خطرناک است.
اگر ما بخواهیم ایمان عاریهای را تثبیت بکنیم و ایمان را ثابت بکنیم راهکار چیست؟ یک شخصی از وجود نازنین امام صادق علیه السلام همین مساله را سوال کرده است: قُلْتُ لَهُ: مَا الَّذِي يُثْبِتُ الْإِيمَانَ فِي الْعَبْدِ؟ قَالَ: الَّذِي يُثْبِتُهُ فِيهِ الْوَرَعُ وَ الَّذِي يُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ. چه چیزی ایمان را در افراد ثابت میگرداند و تثبت میکند و ایمان آنها ایمان مستقر میشود؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آن چیزی که ایمان را در قلب ثابت میگرداند ورع است. ایمان بالای هفتاد هشتاد درصد ممکلت ما، ایمان عاریهای است. چرا؟ چون آن چیزی که ایمان عاریهای را به ایمان ثابت تبدیل میکند ورع است در حالیکه ورع در جامعه ما دیده نمی-شود. الان من برای شما میگویم ورع چیست و خودتان میگویید که آب پاکی را بدون هیچ ملاحظهای روی دست همه ریخت. این را باید بدون هیچ ملاحظهای گفت. بنا نیست که شما در من تاثیر بگذارید. بلکه بنا این است که فرمایشات ائمه معصومین در ما اثر بگذارد چه خوشتان بیاید و چه خوشتان نیاید. البته شما خوشتان میآید. چون گوش میکنید و امیدوارم که حضرت صدیقه به همه ما عنایت بکند تا بتوانیم این مساله را در زندگیهایمان احیاء بکنیم.
الان میخواهیم بگوییم تعریف این ورعی که من سه شب است در مورد آن صحبت میکنم چیست. ورع چیست؟ ما چه چیزی را نداریم؟ میخواهم آن چیزی را که نداریم بگویم چیست. انسان یک موجودی است که خداوند در ذات او بیشمار خواسته قرار داده است که در تعبیر علم اخلاق به این خواستهها می-گویند شهوت. مراد از شهوت فقط شهوت جنسی نیست. شهوت یعنی خواستههای نفس. نفس برای اینکه بقا پیدا بکند یک درخواستهایی دارد. این خواستهها محدود نیستند. خواستهها نامحدود است. چرا؟ چون خداوند در سوره معارج آیه 19 میفرماید: (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً) ما انسان را حریص خلق کردهایم. یعنی اگر یک کوهی از طلا و یک کوهی از نقره داشته باشد هنوز هیچکدام را هم که خلق نکرده باشد دنبال بعدی میگردد. این به خاطر آن زیادهخواهی است که در نهاد انسان وجود دارد. اگر خواستهها نباشند بدون تردید زندگی انسان ادامه پیدا نمیکند. پس خواستهها باید باشند. اگر این خواستهها نامحدود نباشد انسان به کمال لایق خودش نمیرسد و انسان کامل نمیشود. منتها من و تو مسیر را اشتباه رفتهایم. به جای اینکه آن خواستهها را در معنویات بگذاریم در مادیات مصرف میکنیم.
انسان موجودی است مملو از خواستهها که این خواستهها با همدیگر در تعارض هستند و اگر بعضی از آنها بخواهد تحقق پیدا کند انسان به سعادت خودش نمیرسد. بنابراین لازم است که انسان از درون مسلح به یک فضیلتی بشود که این خواستهها را مهار بکند و جهت بدهد در مسیر رسیدن به کمال. آن چیزی که میتواند این خواستهها را مهار بکند و جهتدهی بکند در مسیر کمال، ملکه تقوی نامیده می-شود. پس تقوا فضیلتی در درون انسان است که باعث میشود انسان در مسیر انحراف از کمال قرار نگیرد. قطبنمای انسان رو به کمال است. خواستههای انسان، انسان را از این کمال منحرف میکند. آن چیزی که میتواند انسان را در مسیر کمال نگه دارد فضیلتی است به نام ملکه تقوا. تقوا موجب میشود که شما از قبیح و از گناه و از حرام دست بردارید. چون قبیح و گناه و حرام موجب میشود که شما به کمالتان نرسید. به این حالت، تقوا گفته میشود. ورع چیست؟ به این مطلب دقت بکنید. اگر شما بخواهید وضو بگیرید دستتان را که میخواهید بشویید از آرنج واجب است که شسته شود. این قطعه را که بشویید حکم شرع است. یعنی کار واجب را انجام دادهاید. از آرنج تا پایین که شسته شود قطعا حکم شرعی را انجام دادهاید. اما یک بحثی وجود دارد که میگوید: یک چیزی را دنبال کن که اطمینان پیدا بکنی که آن محدودهای را که شرع میخواهد حتما شستهای؛ یعنی چند انگشت بالاتر. چرا این مقدار اضافه را میشویید؟ از چند انگشت بالاتر میشویید که اطمینان پیدا کنید که حکم شرع را حتما انجام دادهاید. ما در زندگیمان یک احوالاتی داریم که مسلما حرام است و هر کسی مرتکب آن بشود از مسیر کمال خارج شده است و اگر مسلح به ملکه تقوا باشد حتما آن حرام را مرتکب نمیشود. اما تعریف ورع چیست؟ ورع یک احتیاط عقلی است که باعث میشود شما اطمینان پیدا کنید که حتما حتما حتما واقع در حرام نشدهاید. یعنی ورع یک پله از تقوا بالاتر است.
حضرت عیسی به امتش گفت: ای بنی اسرائیل! برادرم موسی فرمود: زنا نکنید که حرام است. اما من به شما میگویم فکر زنا را هم نکنید. زنا کردن حرام است. اگر بخواهید جلوی آن را بگیرید باید با تقوا جلوگیری کنید. فکر زنا را نکردن یعنی حتما حتما حتما وارد آن نشدن. برای اینکه جلوی این مورد گرفته شود با ورع باید جلوگیری شود. آقای ما حضرت ختمی مرتبت چه فرمودهاند؟ نفرموده است که فکرش را نکنید. بلکه فرموده است: (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى) یعنی اصلا دور و اطراف آن هم نروید. اصلا این را از ذهنتان پاک کنید. تمامش کنید. یک چنین چیزی در جغرافیای ذهنی شما نباید باشد. پس ورع یک چیزی است و یک فضیلتی است که اگر داشته باشیم باعث میشود که اطمینان پیدا کنیم که حتما وارد حرام نشده-ایم. ورع طبق تعریفی که میفرمایند این است: اَلوَرَعُ اَلوُقُوفُ عِندَ الشُّبهَةِ ایستادن در آن جاهایی که حکم آن برای ما روشن نیست. چند مثال بزنم تا ببینیم آنجایی که حکم مطلب برای ما روشن نیست چیست؛
1. پیامبر ما هیچگاه خریدِ نسیه نمیکرد و هر جا که وارد میشود که بر اساس معاملات نسیه خرید کرده بودند غذا نمیخورد. میفرمود: این مال، شبهناک است و چه بسا که نتوانید قرضتان را ادا بکنید. او برای شکمش از نسیه استفاده نمیکرد. تو برای کربلا و مکه قرض میگیری. چرا تو این کار را میکنی و او این کار را نمیکند؟ چون او صاحب ملکه ورع است ولی من و تو صاحب این ملکه نیستیم و میگوییم کربلا راعشق است. آیا شده است که کربلا را از راهش بروی؟ آیا شده است آنطور که میخواهند بروی؟ ما بیشتر برای عشق و حال خودمان به کربلا میرویم نه برای انجام وظیفه.
2. امیر عالَم، حاکم جهان اسلام از کوچههای کوفه رد میشد. قصاب گفت: گوشت تازه آوردهایم. خیلی عالی است. بدهم که ببرید. حضرت فرمود: پولش را ندارم. قصاب هم مشدی بود. گفت: چه کسی با شما از پول حرف زد؟ بعدا میآورید. حضرت سرشان را پایین انداختند. دستی به شکمش زد و فرمود: به این میگویم صبر کن. اگر صبر نکرد میآیم خرید میکنم. این رفتار به خاطر ورع است. چرا؟ چون من نمیدانم تا چه زمانی زنده هستم. فرض کنید در راه مُردم. ورثه من نمیدانند که من از کجا و چگونه خریدهام. آن چیزی که از ما میخواهند در آن جاهایی است که شبهه است. آنجایی که حرام است که حرام است. تقوا دارید و جلوی آن را میگیرید. ولی از ما یک پله بالاتر را خواستهاند. میگویند یک کاری بکنید که مطمئن بشوید که به حرام نیفتادهاید.
3. شما کارمند یک ادارهای هستید که از قضا آن اداره با ارباب رجوع سر و کار دارد و ارباب رجوع باید یک مجوزی را بگیرد. آن کارمندی که باید مجوز را بدهد شما هستید. چون اهل تقوا هستید رشوه نمی-گیرید. رشوه قطعا حرام است. اما اگر اهل ورع باشید هدیه هم قبول نمیکنید. اگر شما اینجا نبودید به شما هدیه میداد؟ آن هم نه هزار تومان و دو هزار تومان و یا یک شیشه عطر؛ بلکه پانصد میلیون تومان. این اتفاق در نتیجه بیورع بودن واقع میشود.
4. شما پول قرض میدهید. چون تقوا دارید سود پول را نمیگیرید. اما اگر ورع داشته باشی کارمزد هم نمیگیرید. جامعه بیورع کارمزد میگیرد. جامعه بیورع هدیه میگیرد. مامور خرید جامعه بیورع، پورسانت میگیرد. این پولی که میدهند پول خودشان که نیست. پول بیت المال است. به او صد میلیارد تومان میدهند که برود خرید کند. یک عده هم به او میگویند بیا از ما بخر. ما نود میفروشیم ولی فاکتور را صد و ده میزنیم. قیمت این کالا هشتاد است ولی آنچه که این وسط به دست تو میآید حق تو است.
همه اینها به خاطر نداشتن ورع است. پس ورع فضیلتی است که اگر انسان داشته باشد به واسطه آن، یقین میکند که قطعا دچار حرام نشده است. حالا بروید در جامعه ببینید چه کسی ورع دارد. یکی دو روایت هم بخوانم و بحث را تمام کنم. فکر میکنم معنای ورع را بیان کرده باشم. در کتابهای اخلاقی این معنا به این وضوح بیان نمیشود. معمولا در کتابهای اخلاقی تقوا و ورع به یک شکل معنا میشوند. این، یکی از امتیازات این جلسه است. انصافا میگویم.
امام صادق علیه السلام فرموده است: إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ دشوارترین بندگی، ورع است. راست می-گویند. راست میگویند. اینکه زنا نکنید را بعضی انجام میدهند به خاطر ترس از آبرو و ... ولی اینکه فکر زنا را نکنید چه؟ با این همه ماهواره و .... لذا میفرماید دشوارترین بندگی خدا، ورع است.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در مورد ورع میفرماید: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْفَى رِضَاهُ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ خداوند رضایت و خشنودی خودش را در اطاعتش پنهان کرده است. هیچ یک از موارد اطاعت خدا را کوچک نشمارید. چون ممکن است همان چیزی که آن را کوچک شمردهای رضای خدا در همان باشد در حالیکه تو نمیدانی. پس هر اطاعتی اگر چه به نظر شما کوچک میآید را ترک نکن چون ممکن است رضای خدا در همان باشد. بعد میفرماید: وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِي مَعْصِيَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِيَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ و غضب و خشمش را در نافرمانی قرار داده است. پس هیچ یک از موارد نافرمانی خدا را کوچک نشمر. نگو دستم به نامحرم خورد ولی چیزی که نشد. میرود در تلگرام و با نامحرم صحبت میکند. زنی که شوهر دارد با نامحرم صحبت میکند و به او میگوید عزیزم. بعد میگوید این کار اشکال دارد؟ میگویم: حتما اشکال دارد. میگوید: هنوز که چیزی نشده است. چه چیزی باید بشود؟ چه چیزی بدتر از اینکه تو قبح گناه را نمیفهمی؟ تو مسخ شدهای و نمیفهمی که حضرت امیر میفرماید هیچ یک از نافرمانیهای خدا را کوچک نگیر. چه بسا همان نافرمانی کوچک، غضب خدا را در پی داشته باشد و تو ندانی و نفهمی.
آدمها با ورع را خدا چقدر دوست دارد. قَالَ یَا مُوسی! إِنَّه لَن یَلقَانی عَبدٌ فِی حَاضِرِ القِیَامَةِ إِلّا فَتَّشتُه عَمَّا فِی یَدَیهِ إِلّا مَن کَانَ مِنَ الوَرِعینَ إِنّی أَستَحییهِ أُجِلُّهُم وَ أُکرِمُهُم وَ أُدخِلُهُمُ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسَابٍ خدا میفرماید: موسی! هیچ بندهای نیست در روز قیامت که بیاید و عملی داشته باشد و من تفتیش نکنم. یعنی به دقت بررسی می-کنم. مگر اینکه اهل ورع باشد. منِ خدا از آنها که اهل ورع هستند حیا میکنم. اینها در زندگی طوری رفتار کردهاند که اطمینان پیدا کنند که به حرام وارد نشدهاند. من از اینها حیا میکنم. و آنها را بزرگ میشمارم و آنها را بزرگوار میدانم و وارد بهشت میکنم بدون اینکه از آنها حساب و کتابی بگیرم. فقط آن ورع را در حد احتیاط عقلی که اطمینان پیدا بکنید که وارد حرام نشدهاید رعایت بکنید.
از رسول گرامی نقل شده است: جُلَسَاءُ اللَّهِ غَداً أَهلُ الوَرَعِ وَ الزُّهدِ فِي الدُّنيَا همنشین خدا در روز قیامت کسانی هستند که اهل ورع و اهل زهد در دنیا هستند. شما اگر ورع داشته باشید نسبت به دنیا، زاهد میشوید. علامت اهل ورع، زهد است. اگر میخواهید ببینید که کسی اهل ورع هست یا نیست ببینید زهد دارد یا ندارد. باید بیرغبت به دنیا باشد.
سومین حدیث هم از وجود نازنین پیغمبر است که فرمودهاند: رَكعَتَانِ مِن رَجُلٍ وَرِعٍ أَفضَلُ مِن أَلفِ رَكعَةٍ مِن مُخَلِّطٍ دو رکعت نماز از آدم پارسا از هزار رکعت نماز از کسی که مرز بین حلال و حرام را رعایت نمیکند بهتر است. دو رکعت نماز میخواند کسی که اهل ورع باشد. این دو رکعت نماز از هزار رکعت نماز کسانی که این اطمینان را به دست نمیآورند بهتر است. پس به کثرت نیست. بلکه به دقت است. این که چقدر نماز بخوانیم مهم نیست. آن چیزی که برای خدا اهمیت دارد این است که آن نماز را چطور خواندهاید. عرضم راجع به ورع تمام است. از همین امشب باید شروع کرد. چه بسا تا فردا به کسی مهلت ندهند. مگر وقتی که میخواهند کسی را از دار دنیا ببرند به او میگویند: ما آمدهایم که شما را ببریم؟ چه کسی از فردا مطمئن است؟ از همین امشب شروع کنید. باید تلاش کنیم. اهل بیت، ما را با ورع میخرند. حجت تمام شده است. قبل از اینکه به این جلسه بیایید ممکن بود ندانی. ولی الان میدانی که لَا یَنالُ بِوِلَایَتِنَا إِلَّا بِالوَرَعِ کسی به ولایت ما نمیرسد مگر در سایه ورع. ورع همان تقوا نیست. ورع آن فضیلتی است که گفتم.
شام غریبان حضرت صدیقه طاهره است. یک آقای سی و سه ساله طبق وصیت باید تنها هم غسل بدهد و هم کفن کند و هم دفن کند. کار سختی است. اینهایی که میگویند اسماء آب آورده است را من قبول دارم. چون صدیق و معصوم را جز صدیق و معصوم نمیتواند غسل بدهد. اسماء شخصیت بسیار بالایی است ولی جایگاه او این نیست. در یک خانه یک آقا باید غسل بدهد. چه کسی آب بیاورد؟ دو آقازاده باید آب را بیاورند. اینها تمام میشود. کفن میکنند. میخواهند دفن بکنند. شما در مراسم تدفین شرکت کردهاید و دیدهاید که وقتی میخواهند یک جنازهای را دفن بکنند یک نفر میرود در قبر میایستد و یک نفر هم بیرون قبر است که جنازه را به آن شخصی بدهد که داخل ایستاده است. علی باید چه کاری بکند؟ اگر برود داخل چه کسی از بیرون به او کمک میکند؟ اگر بیرون بایستد چه کسی میخواهد داخل قبر برود؟ در همین فکر است. از عالم ملکوت دو دست شبیه دستان پیامبر میآید. تا دستهای پیغمبر را دید که میگوید فاطمهام را به من برگردان یاد شب عروسی افتاد که این دستها فاطمه را به او تحویل داده بود. وقتی فاطمه را به او تحویل داد روبنده فاطمه را کنار زد. علی جان! ببین چه دستهگلی را به تو تحویل میدهم. تمام وحشت علی این بود که اگر پیغمبر بند کفن را باز کند و صورت فاطمهاش را ببیند میگوید این بود رسم امانتداری؟ من فاطمهام را با صورت کبود به تو داده بودم؟