فهرست مطالب سایت

شهادت حضرت زهرا (س) ، فاطمیه اول ، شب سوم - 96

موضوع : عوامل گریز از دین - جلسه ۱٨
تاریخ انتشار : 13 بهمن 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج سید مجید بنی فاطمه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
آدم‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند و طراحی دارند و به تعبیر روایت، "اَلعَبدُ یُدَبِّرُ وَ الرَّبُّ یُقَدِّرُ؛ انسان تدبیر و طراحی و برنامه‌ریزی می‌کند؛ اما خداوند تقدیر می‌کند که آیا آن برنامه اجرا بشود یا نشود." از امیر المؤمنین در مورد دلیل اثبات خداوند سؤال شد. حضرت فرمود: "عَرَفتُ اللهَ بِفَسخِ العَزَائِمِ؛ خداوند را بواسطه فسخ شدن تصمیم ها شناختم" یعنی: انسان نمی‌تواند تصمیمش را اجرا کند. این مطلب را به این دلیل گفتم که من بنا داشتم که در مناسبت‌های این ایامی که در خدمت شما هستم این بحث را ادامه بدهیم که عوامل دین‌گریزی چیست. وعده کرده بودم که امشب این بحث عوامل دین‌گریزی را ادامه بدهم. اما بحث دیگری ضرورت دارد.
چه کسانی امام زمان را کمک نمی‌کنند. ما که مدعی هستیم باید ببینیم در بزنگاه به ایشان کمک می‌کنیم یا کمک نمی‌کنیم. ما متدین هستیم. نماز می‌خوانیم. روزه می‌گیریم. به آداب ظاهری دین ملتزم هستیم. این‌ها به حسب ظاهر است. از نظر ارادت و مودت هم نسبت به اهل بیت کم نگذاشته‌ایم.
بحث ما این است که اگر فردا امام زمان بیایند که هیچ استبعادی ندارد که فردا بیایند. خداوند فرموده است من کار حجتم را در یک شب به سامان می‌رسانم. ممکن است تفضل الهی اتفاق بیفتد و آن یک شب، همین امشب باشد و فردا امام زمان بیایند و همه، صدای آسمانی او را بشنوند که می‌فرماید: "ألَا یَا أهلَ العَالَمِ! أَنَا الإِمَامُ القَائِمُ الثَّانِی عَشَرَ؛ آگاه باشید ای عالمیان من امام قائم دوازدهم هستم" من همان کسی هستم که به دنبال او بودید و صدایش می‌زدید. من همان هستم. الان آمده‌ام. این هم خیمه و خرگاه من است. در آن لحظه ما کجا هستیم؟ آیا ما در خیمه و خرگاه امام زمان علیه السلام هستیم و به او کمک می‌کنیم یا در جبهه مقابل او هستیم و علیه او و بر ضد او هستیم؟ در کجا هستیم؟
چرا این سؤال را مطرح می کنیم؟ چون سابقه دارد. سابقه آن در سال شصت هجری رخ داده است. کسانی بوده‌اند که با یک امام بیعت کردند. وقتی که بزنگاه شد امامشان را رها کردند. در این زمینه به قضیه ای تاریخی اشاره می کنیم.
در سال شصت هجری در بیست و شش رجب، پیک دستگاه اموی برای اخذ بیعت از سید الشهداء برای خلیفه اموی از شام به مدینه می‌رسد. وجود نازنین امام حسین می‌فرمایند: به من یک فرصتی بدهید تا فکر و تأملی کنم و ببینم باید چه کنم و چه بگویم. این‌ها به امام فرصت دادند. امام در سال شصت هجری در روز بیست و هشتم رجب خائفاً یترقب از مدینه فرار کردند. با زن و فرزند و برخی از یاران به طرف مکه حرکت کردند. در روز سوم شعبان همان سال یعنی سال شصت هجری، امام وارد مکه می-شوند. مردم کوفه، مردمانی شیعه بودند و در مقابل شام، طرف‌دار امیر المؤمنین بودند. علویون در کوفه بودند و امویون در شام. مردم کوفه اطلاع پیدا می‌کنند که سید الشهداء با یزید پیدا نکرده است. این‌ها فرصت را غنیمت می‌شمارند. چون دور امام خلوت است و با یزید بیعت نکرده است. شروع به مکاتبه با امام می‌کنند تا امام را برای یک قیام متقاعد کنند. صاحب لهوف می‌نویسد: در همین مدتی که امام در مکه بودند دوازده هزار نامه به محضر امام دادند که پای برخی از این نامه‌ها، صد و چهل هزار امضاء بوده است. به صورت طومار بوده است. روزانه ششصد نامه به دست امام می‌رسیده است.
مضمون بعضی از نامه‌ها چه بوده است؟ از کتب اهل سنت نقل می‌کنم. طبق آنچه که صاحب کتاب «أنساب الأشراف» می‌نویسد نوشته بودند: "إِنَّا مَعَکَ وَ مَعَنَا مِائَةُ ألفِ سَیفٍ؛ ما با تو هستیم و صد هزار شمشیر با خود داریم." یعنی ما یک سپاه صد هزار نفری هستیم. این‌ برخی از نامه‌ها بوده است. مضمون برخی دیگر از نامه طبق آنچه «تذکرة الخواص» تألیف ابن جوزی نوشته است، این بوده است: اگر نزد ما نیایی گنه‌کار هستی. یعنی ما همه چیز را آماده کرده‌ایم. اگر نیایی تعلل از تو بوده است. این، یک نحوه تهدید امام است. می‌گویند اگر تو نیایی تعلل کرده‌ای. حتی آدم‌هایی که مثل شبث ابن ربعی و یزید ابن حارث و قیس ابن اشعث برای امام نوشته بودند. این‌ها صد در صد با امام نبوده‌اند و طرف باد بوده‌اند. الان باد به این سمت بوده است. عمرو ابن حجاج زبیدی کسی است که شریعه فرات را بست و به امام حسین پیام داد: من حتی یک قطره از این آب را هم به تو نخواهم داد. او سردسته آن پانصد نفر بوده است که برای امام نامه نوشتند که باغ‌ها و بستان‌ها سبز شده است و میوه‌ها رسیده است و نخل‌ها لبریز گردیده است. اگر مایل هستی به سپاهی که برای تو آماده گردیده است ملحق شو. این‌ها با این متن به امام می‌گویند اگر وارد جنگ شویم هم سپاه داریم و هم تدارکات. این جنگ هر چقدر هم که طول بکشد ما از نظر عِده و عُده مشکلی نداریم و پای تو ایستاده‌ایم. بیا.
در پی این نامه‌نگاری‌ها، سید الشهداء، یک مأموری را می‌فرستند که اوضاع کوفه را ارزیابی کند. این مأمور، شوهر همشیره امام است. او داماد امام است. در عین حال عموزاده امام هم هست. ایشان جناب مسلم ابن عقیل است. او در پنجم رمضان سال شصت وارد کوفه شد. وضعیت کوفه را ارزیابی کرد و این نامه را به امام علیه السلام می‌نویسد که ترجمه‌اش این است: اما بعد! فرستاده قوم به اهل خود دروغ نمی‌گوید. من امین تو هستم. دیده‌بان تو هستم. به تو دروغ نمی‌گویم. آنچه که می‌نویسم راست است. هجده هزار نفر از اهل کوفه با من بیعت کردند. وقتی که نامه من را خواندی سریعاً به سوی کوفه روانه شو که همه مردم با تو هستند و به خاندان معاویه، اعتقاد و تمایلی ندارند. مرحوم شیخ مفید می‌نویسد: این نامه یک جمله دیگر هم دارد و آن اینکه: اینجا صد هزار شمشیرزن منتظر تو هستند. تأخیر نکن. و السلام.
امام حسین (ع) در روز هشتم ذی حجه یوم الترویة مکه را به طرف کوفه ترک کردند؛ اما هرگز پای امام به کوفه نرسید؛ هرگز. مسیر عوض شد. قصه، قصه دیگری شد. مردم کوفه عوض شدند. بیعت شکستند. به زن و بچه امام هم رحم نکردند. به شش ماهه امام هم رحم نکردند.
کوفیان شیعه بودند. کوفیان، مردم شام نبودند. شامی‌ها امام را نمی‌شناختند. به همین دلیل یک نفر هم از شام در لشگر عمر سعد قرار نگرفت. یک نفر هم نبود. شامی‌ها اصلاً امام را نمی‌شناختند که بخواهند با او مکاتبه کنند. ضمن اینکه شامی‌ها از وضعیت موجود راضی بودند. شام، پایتخت حکومت بوده است. معاویه از هر چه که می‌گذشته است از مردم شام نگذشته است. به آن‌ها رسیدگی می‌کرده است. به قدری در فکر مردم شام نفوذ و رسوخ کرده است و آنچه را که می‌خواسته در فکر آن‌ها قرار داده است که وقتی خبر شهادت علی ابن ابی طالب در مسجد کوفه به مردم شام رسید، آن‌ها هاج و واج بودند و می‌پرسیدند: علی در مسجد چه می‌کرده است؟ مگر او نماز می‌خواند؟ مردم شام، سید الشهداء را نکشتند. مردم کوفه بودند که سید الشهداء را شهید کردند. مردم کوفه، وضعیت ما را دارند. آن‌ها شیعه بوده‌اند. نماز می‌خواندند. روزه می‌گرفتند. جای مهر داشتند. تسبیح در دستشان بود. انگشتر به دست داشتند. عوض شدند.
وقتی امام حسین به کربلا رسیدند یکی دو خطبه بسیار سنگین ایراد کرده است. دوازده هزار نامه رسیده است. پای برخی صد و چهل هزار امضاء بوده است. گفته بودند: بیا و امیر ما باشد. امام آمده و اسیر شده است. مردم کوفه بیعت شکستند. می‌فرماید: بگذارید برگردم. می‌گویند: نمی‌شود. می-فرماید: بگذارید زن و فرزندانم بروند. می‌گویند: نمی‌شود. من که قرار بود امیر باشم اسیر شدم. امام این جمله جان‌سوز را در یکی از خطبه‌های کربلا فرمودند: " إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا ... فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً یعنی: وضع ما همین است که می‌بینید. به اینجا کشیده است. دنیا تغییر کرده است و زشتی‌ها آشکار شده است و خوبی‌ها پنهان شده است. اوضاع من این است. تک و تنها شده‌ام... اما در همین شرایط هم من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی‌دانم و زندگی زیر سایه ظلم و ظالم را جز نگون‌بختی و بدبختی، چیز دیگری نمی‌دانم. دنیا عوض شده است.
در اینجا امام تحلیلشان را از چرایی تغییر دنیا بیان می‌کنند. می‌دانید چرا دنیا عوض شده است؟ چون " إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ؛ مردم، برده دنیا هستند. دین، لقلقه زبان آن‌ها است. مادامی پای دین هستند که دنیایشان تضمین شود؛ ولی وقتی نوبت امتحان برسد و معرکه فرا برسد و بزنگاه رسیده باشد، دین‌دارهای واقعی کم هستند."تیتر بحث این بود که چه کسانی سید الشهداء را کمک نمی‌کنند. سید الشهداء جواب داده‌اند: بردگان دنیا، امام را کمک نمی‌کنند.
در تاریخ نوشته‌اند که امام صادق علیه السلام چهارهزار شاگرد دارد. مرحوم عمادزاده در کتاب زندگانی حضرت صادق نوشته است که ایشان، دوازده هزار شاگرد داشته است. این دوازده هزار یا آن چهار هزار در یک مجلس نبوده است. در طول امامت امام، این عده با حضرت مرتبط بوده‌اند و از سفره علمی امام بهره برده‌اند. ما فرض می‌کنیم که فقط هزار نفر سر سفره علمی حضرت بوده‌اند. شخصی خدمت حضرت رسیده است و عرض می‌کند: چرا قیام نمی‌کنید؟ در کوچه مدینه با امام همراه شده است و عرض می‌کند: چرا قیام نمی‌کنید؟ حضرت می‌فرماید: اگر به اندازه این گلّه، یار داشتم قیام می‌کردم. راوی می‌گوید: رفتم و شمردم. دیدم هفده بز در گلّه وجود دارد. شاید از بین ما هم هفده نفر یار نباشد. چرا؟ چون در هر دوره‌ای إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا. اگر مردم برده دنیا باشند به هیچ امامی کمک نمی‌کنند. همین مردمی که صد و بیست هزار نفرشان در غدیر با امیر المؤمنین بیعت کردند، کمتر از دو ماه نگذشته بود که بیعت شکستند. دو ماه و چند روز گذشته بود که بیعت شکستند. چون إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا.
باید علائم بردگان دنیا را بشناسیم که اگر خدای نکرده ما هم از آن‌ها هستیم یک تلاشی بکنیم و اسممان را از آن لیست خط بزنیم و یک سلوک عملی داشته باشیم. تصور ما این است که منتظر هستیم تا یک کسی بیاد تا یک اتفاق‌هایی بیفتد. ما هستیم که آن اتفاق‌ها را رقم می‌زنیم. بودن با امام را ما رقم می-زنیم. نحوه زندگی ما است که حکایت می‌کند که با اماممان هستیم یا نیستیم.
علائم کسانی که برده دنیا هستند چیست؟
یکی از معتقدات شیعه، عقیده به معراج است. ما عقیده داریم که پیامبر عظیم الشأن اسلام در طول بیست و سه سال رسالتشان، صد و یک بار به معراج رفته‌اند. یکی از معراج‌ها را قرآن کریم در دو سوره یاد می‌کند. یکی در سوره مبارکه اسراء و یکی هم در سوره مبارکه نجم. در این دو سوره از این معراج یاد شده است. این معراج تا سدرة المنتهی بوده است. سدرة المنتهی، نزدیک‌ترین مکان و منزلت معنوی بین پیغمبر و خداوند است. خداوند که مکان ندارد که بگوییم در آنجا است و ما اینجا. پیغمبر از نظر شأن و منزلت به قدری رفعت پیدا کرده است که نزدیک‌ترین فاصله با حضرت حق از نظر قرب معنوی به این اندازه است. اسم آن منطقه، سدرة المنتهی است. در آنجا خداوند با حبیبش سخن می‌گوید. به سؤالات پیامبر پاسخ داده است.
حدیثی است که امیر المؤمنین، آن را نقل کرده است: " أَنَّ النَّبِيَّ سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَيْلَةَ الْمِعْرَاجِ... قَالَ: يَا رَبِّ! وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْيَا وَ مَنْ أَهْلُ الْآخِرَةِ؟؛ پیامبر در شب معراج از پروردگار خودش سؤال کرد و عرضه داشت: اهل دنیا چه کسانی هستند؟ چه ویژگی‌هایی دارند؟ اهل آخرت چه ویژگی‌هایی دارند؟" بحث ما در مورد اهل دنیا است. ما نشانه‌های اهل دنیا را که بشناسیم و بدانیم، خودمان را که ارزیابی کنیم به این نکته می‌رسیم که چند موردش را داریم و پس از آن باید شروع به یک سلوک عملی کنیم و تلاش کنیم تا زمان ظهور امام، این بلایا را از خودمان دور کرده باشیم که اگر امام آمد، حساب و کتاب نکنیم. محاسبه ندارد. وقتی امام آمدند باید فوراً به خیمه ایشان برویم. عده‌ای در مسیر سید الشهداء قرار گرفتند. امام، شرایط را به آن‌ها گفتند. آن‌ها در پاسخ گفتند: وسایل مردم نزد ما است. اجازه بدهید که ببریم و برگردیم. طِرِمّاح عَدی اینطور بود. رفت. وقتی برگشت امام شهید شده بود. کار از کار گذشته بود.
حضرت حق به پیامبر می فرماید:
1.‌ " أَهْلُ الدُّنْيَا مَنْ كَثُرَ أَكْلُهُ؛ حضرت حق می‌فرماید: اهل دنیا، کسی است که زیاد می‌خورد". نمی-فرماید: اهل دنیا کسی است که تفسیر قرآن را نمی‌داند. بلکه می فرماید کسی که زیاد می‌خورد. خداوند، معده داده است. معده هر کسی تا پیش از اینکه به حالت ارتجاعی بکشد کوچک است. می‌گویند این را به سه قسمت تقسیم کنید. یک سومش غذا باشد و یک سومش آب و یک سومش هوا باشد.
اینکه امیرالمومنین نانش را از دست خانواده‌اش مخفی می‌کنند به خاطر این بوده است که شفقت باعث نشود تا به نان حضرت، روغن بمالند و قدری نرم شود. معصوم فرموده است: تا زمانی که گرسنه نشده‌ای غذا نخور و در زمان خوردن هم تا سیر نشده‌ای از غذا دست بکش.
2.‌ "وَ ضِحْكُهُ؛ کسی که زیاد می‌خندد." عده‌ای می‌گویند: با هم بخندیم و به هم نخندیم. امام صادق می‌فرماید: چرا بخندیم؟ به چه دلیل بخندیم؟ امام می‌فرماید: من تعجب می‌کنم از حال کسی که "أَیقَنَ بِالمَوتِ کَیفَ یَفرَحُ؛ مرگ را قبول دارد ولی شاد است." وجود نازنین حضرت امام حسن مجتبی از یک جایی رد می‌شدند. دیدند یک عده جوان ایستاده‌اند و بلند بلند می‌خندند. حضرت فرمود: چرا این‌ها می-خندند؟ مگر می‌دانند که از صراط رد می‌شوند؟ مگر می‌دانند که خدا از این‌ها راضی است؟ مگر می-دانند که برات آزادی از جهنم را می‌گیرند؟
3.‌ "وَ نَوْمُهُ؛ کسی که زیاد می‌خوابد."
4.‌ "وَ غَضَبُهُ؛عصبانیتش زیاد است". دائماً عصبانی است.
5.‌ "قَلِيلُ الرِّضَا؛ اصلاً از هیچ چیزی راضی نیست." احوال‌پرسی می‌کنی، راضی نیست.
6.‌ "لَا يَعْتَذِرُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِ؛ اگر به کسی بدی کند عذرخواهی نمی‌کند."
7. "وَ لَا يَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ؛ اگر هم کسی از او عذرخواهی کند نمی‌پذیرد." امام مجتبی می-فرماید: اگر کسی در گوش راستم به من ناسزا بگوید و در گوش چپم عذرخواهی کند می‌پذیرم.
8. " كَسْلَانُ عِنْدَ الطَّاعَةِ؛ هنگام عبادت، کسل است."
9. "شُجَاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ؛ هنگام گناه، بی‌حیا است." رمز اصلاح زلیخا، همین بود که آن عملی را که از یوسف تقاضا داشت، در هفت پستو برده بود. می‌گفت نباید کسی خبردار شود. بعد هم روی آن بتی که آنجا بود پارچه‌ای انداخت تا او را نبیند.
10. "أَمَلُهُ بَعِيدٌ؛ آروزهای طولانی دارد."
11. "وَ أَجَلُهُ قَرِيبٌ؛ مرگش نزدیک است." انسان نمی‌داند چه زمانی می‌میرد. درست است که از باب احترام می‌گویند بعد از صد و بیست سال؛ ولی چرا انسان باور می‌کند؟ پیغمبر ما فرموده است: وقتی پلک می‌زنم نمی‌دانم خداوند به من اجازه می‌دهد که چشمانم را باز کنم یا نه. تا این حد منتظر مرگ بوده-اند. کسی که باید این قدر منتظر مرگ باشد به جای اینکه یک نماز درست بخواند و یک قدمی برای آخرتش بردارد می‌گوید: من فردا فلان کار و فلان کار را خواهم کرد.
12. " لَا يُحَاسِبُ نَفْسَهُ؛ نفسش را محاسبه نمی کند" یعنی: اهل محاسبه نفس نیست. در محاسبه نفس لازم نیست یک دفترچه بخریم و تعداد دروغ‌ها را بنویسیم. دو ملک هستند که می‌نویسند. لازم نیست دروغ‌ها را بنویسیم. فقط صد و نود گناه برای زبان هست. دروغ و تهمت و غیبت و شکستن دل و ... می‌گویند در زندگیمان سه ادعا داریم. هر هفته، این سه ادعا را با خودمان مرور کنیم ادعای اول این است که انسان هستیم. پنج دلیل باید بیاوریم که ما انسان هستیم و حیوان نیستیم. این خیلی بد است که نمی‌توانیم دلیل بیاوریم. محاسبه نفس، همین است. ادعای دوم این است که من مسلمان هستم. پنج دلیل باید آورد که مسلمان هستیم و یهودی نیستیم. چه فرقی با یک یهودی داریم؟ ما چه کاری می‌کنیم که او نمی‌کند؟ هر هفته باید پنج دلیل بیاوریم که ما مسلمان هستیم.‌ ادعای سومی هم که داریم این است که شیعه‌ایم. چرا ما شیعه هستیم؟ پنج دلیل بیاوریم که شیعه هستیم و سنی نیستیم. به این می‌گویند محاسبه نفس. هر هفته، این را با خودتان تکرار کنید.
13. "قَلِيلُ الْمَنْفَعَةِ؛ اهل دنیا، آدم‌های بی‌خاصیتی هستند."
14. "كَثِيرُ الْكَلَامِ؛ اهل دنیا، زیاد حرف می‌زنند."
15. "قَلِيلُ الْخَوْفِ؛ اصلاً از خدا نمی‌ترسند." بعد هم می‌گوید خدا، استاد کریم است و نباید از خدا ترسید. یعنی ما متوجه شدیم خدا، کریم است و حضرت علی (ع) متوجه نشد؟ یا باید بر اساس قرآن جلو رفت و یا قرآن را کنار بگذاریم و بر اساس ذوق و سلیقه خودمان جلو برویم. ما بر اساس قرآن جلو می‌رویم. انذار در قرآن بیش از دو هزار آیه دارد. یعنی یک سوم قرآن، انذار است. امام حسین (ع) به مردم کوفه که در مقابل او بودند فرمود: اگر دین ندارید و از معاد نمی‌ترسید آزاده باشید. یعنی علامت دین‌داری را ترس از معاد قرار داد. امام حسین (ع) می‌فرماید بلیه کربلا را بی‌دینی درست کرده است. علامت بی‌دینی، عدم ترس از معاد است. یعنی کنار گذاشتن دو سوم آیات قرآن به سلیقه خودمان.
16. "كَثِيرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعَامِ؛ تمام شادی‌اش موقع خوردن است." یکی از شش خصوصیت دنیا که انسان را زمین می‌زند حُبُّ الطَّعَامِ است. اهل دنیا، غذا را دوست دارد. غذا خوردن بر مبنای عُقلا، اصالتاً مذموم است. چون قرآن کریم در سوره بقره آیه 57 می فرماید: (" كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ؛ از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید") یعنی: از پاکیزه‌ها بخورید. شما در فرآیند خوردن که پاکیزه را می‌خورد، در گوارش شما، آن را تبدیل به عذره می‌کند. این تبدیل، یک تبدیل بالا به پایین است. به همین دلیل اصالتاً مذموم است. برای همین اگر کسی بخواهد غذا بخورد به اندازه احتیاج باید بخورد. این قدری بخورد که بتواند راه برود. امیرالمومنین یک سال هوس جگر داشتند. به امام مجتبی فرمود: پسرم! هوس جگر دارم. بعد از یک سال برای او جگر تهیه کردند. مسکین در زد. فرمود: جگر را به او بدهید. حاکم جهان اسلام است. در کوفه قدم می‌زند. قصاب گفت: گوشت خوب آورده‌ام. فرمود: پولش را ندارم. گفت: چه کسی حرف پول زد؟ ما صبر می‌کنیم. شما گوشت را ببرید و میل کنید و ما صبر می‌کنیم. یک نگاهی کرد و به شکمش زد و فرمود: من به این می‌گویم صبر کند. اگر نتوانست صبر کند مزاحم می‌شوم.
17. "وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا لَا يَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخَاء؛ اهل دنیا در هنگام آسایش شکر نمی‌کنند."
18. "وَ لَا يَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلَاءِ؛ اهل دنیا در سختی‌ها صابر نیستند." سختی‌ها، فرصت است. مربی است. شما را تربیت می‌کند. ارتقاء مقام دارد. سختی‌ها یک چنین قدرتی دارند. یک الاغی در چاه افتاده بود. می‌خواستند او را در بیاورند. گفتند: اگر طناب را به گردنش بیندازیم خفه می‌شود. اگر طناب را به کمرش بیندازیم کمرش می‌شکند. چه کنیم که سالم بیرون بیاید؟ یک نفر گفت: برای من سطل سطل خاک بیاورید. او خاک را روی الاغ می‌ریخت. الاغ خودش را تکان می‌داد. خاک‌ها روی زمین زیر پای او می‌ریخت.‌ یک سانت بالا می‌آمد. همان کار را می‌کرد و یک سانت دیگر بالا می‌آورد. سطل‌ها ما را بالا می-برد.
19. " كَثِيرُ النَّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِيلٌ؛ آن قدر متکبر هستند که کسی را آدم حساب نمی‌کنند."
20. "يَحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِمَا لَا يَفْعَلُونَ؛ تمجید از خودشان دارند. این تمجید نسبت به چیزی است که انجام نمی‌دهند." اهل تشکر و قدردانی از خودشان هستند. می‌گویند: اگر من نباشم سی نفر گرسنه می‌مانند. یعنی او جای خدا نشسته‌ است؟ از خودش تمجید می‌کند در حالی که باید خودش را مذمت کند. باید اهل مذمت خودش باشد. این داستان در روایت آمده است که شخصی مقابل آینه رفت. دید رنگ موهایش سفید شده است. به خودش خطاب کرد: رنگ این موها عوض شده است؛ ولی حقیقت تو همان است. تغییری نکرده است.
21. "وَ يَدَّعُونَ بِمَا لَيْسَ لَهُمْ؛ اهل دنیا اهل لاف زدن هستند."
22. "وَ يَتَكَلَّمُونَ بِمَا يَتَمَنَّوْنَ؛ مدام از آرزوهایشان صحبت می‌کنند."
23. "وَ يَذْكُرُونَ مَسَاوِئَ النَّاسِ؛ اهل بدگویی از مردم هستند."
24. "وَ يُخْفُونَ حَسَنَاتِهِمْ؛ خوبی‌های مردم را مخفی می‌کنند."
این قدر این موارد سخت بود که پیامبر از خداوند سؤال کرد: "يَا رَبِّ! كُلُّ هَذَا الْعَيْبِ فِي أَهْلِ الدُّنْيَا؟؛ همه این عیب‌ها در اهل دنیا هست؟" یعنی پیغمبر می‌خواهد بفرماید: یکی از این‌ها برای جهنمی شدن کافی است. چه رسد به اینکه همه این‌ها در یک نفر باشد. این‌ها ویژگی‌های کسانی است که به امام عصر علیه السلام کمک نخواهند کرد؛ اگرچه اهل نماز باشند. در مورد اهل دنیا نفرمود: این‌ها کسانی هستند که نماز نمی‌خوانند و روزه نمی‌گیرند. چون می‌شود نماز و روزه را از روی ریا انجام داد؛ ولی این‌ها را نمی-شود از روی ریا ترک کرد. اگر کسی این‌ها را ترک کند از روی صدق ترک کرده است. این‌ها اهمیت دارد.

 





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده