فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه 17

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 12 اسفند 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

حضرت رسول (ص) در حدیث جلسه قبل فرمودند: " آنچه را در آن سکنی نمی گیرید نسازید، آنچه را که نمی خوريد جمع نکنید و بپرهيزيد از خدائى كه به سوى او بر مى‏گردید"
پرسش: حضرت امیر المؤمنین که باغهای فراوان داشتند؟
پاسخ: بله داشتند؛ اما هیچ کدام برای خودشان نبود. همه آنها وقف بود. حضرت امیر المؤمنین از ثروتشان هزار اسیر را آزاد کردند. انسان کار بکند و کَدِّ یمین و عرق جبین داشته باشد و زندانی آزاد کند. حضرت امیر ذخیره نداشتند. ثروتمند که بود. حضرت هم میفرماید: ذخیره نکنید. نفرمود به دست نیاورید. فرمود جمع نکنید. بین جمع نکردن و به دست نیاوردن، تفاوت هست. به دست بیاور؛ ولی جمع نکن. حضرت امیر جمع نمیکرد.
در باب یقین، آخرین حرف این است: "بخشیدن هر آنچه که هست". امام حسن مجتبی، تمام زندگی را بخشیده است. چون اهل یقین است. اگر وجود نازنین حضرت کریم اهل بیت چنین میکند به خاطر این است که میداند: " بخشش هر آنچه که هست، زینت اهل یقین است"
در باب یقین سه مطلب باقی میماند.
1. تفسیر یقین از نظر رهبران و سروران آسمانی ما.
2. راه به دست آوردن یقین است .
3. به چه چیزی باید یقین داشته باشیم.
امیر المؤمنین علی علیه السلام میفرماید: " حقیقت یقین، یک حقیقت نورانی است". در تفسیر علم هم فرموده اند: " علم نوری است که خداوند در قلب هرکس بخواهد می افکند" یقین، یک حقیقت نوری است. کار نور چیست؟ وقتی نور به جایی بتابد کار آن، کشف است. کارش روشن کردن است. وقتی روشن میکند شما از تمام تاریکیها کشف میکنید و به شهود میرسید و میتوانید آن منطقه را در مرئی و منظر خودتان داشته باشید. وقتی میفرماید: یقین نور است یعنی یقین، انسان را به مرتبه شهود و کشف میرساند. این حرف، اعتراض به چیست؟ اعتراض به این معنا است که هر کسی نمیتواند متدعی کشف و شهود بشود. کسی میتواند مدعی کشف و شهود بشود که دارای مرتبه یقین باشد.
سوره مبارکه بقره آیه 260 آمده است: " و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد" راجع به این آیه از حضرت امام رضا (ع) سؤال کردند: "آیا در قلب ابراهیم (ع) شک بود؟ امام رضا (ع) فرمودند: خیر در قلب او یقین بود ولی از خداوند خواسته بود که بر یقین او افزوده شود" همین مرتبه را که درخواست کرد در سوره مبارکه انعام آیه شریفه 75 میفرماید: " و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد" نه اینکه اهل یقین نبود؛ بلکه میخواست ازدیاد یقین پیدا کند. ازدیاد یقینش کار او را به شهود ملکوت کشاند. یقین نور است کار نور، کشف و شهود است. حقیقت و مصداق بارزش در وجود حضرت ابراهیم بوده است.
بنابراین یقین، انسان را به شهود میرساند. هر کسی نمیتواند ادعای شهود کند خصوصاً این صوفیه خذلهم الله. اینها ادعای تصوف میکنند.
در باب شهود، این روایت از امام صادق علیه السلام آمده است. یک جوانی بود به نام حارث ابن مالک نعمانی انصاری. راوی روایت، اسحاق ابن عمار است. او میگوید: " شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: همانا رسول خدا نماز صبح را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چُرت مى‏زد و سر به زير مى‏داشت، رنگش زرد بود و تنش لاغر و ديده‏هايش به گودى فرو رفته بود، پس رسول خدا به او فرمود: اى فلانى، چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول الله، در حال يقين صبح كردم، رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است، حقيقت يقين تو چيست؟"
آن جوان به پیامبر عرض کرد: "یقینِ من، من را به حزن واداشته است" هر کسی نمیتواند محزون شود. " حزن، علامت آدمهای با معرفت است.". دو مورد دیگر هم دارد: " دست خالی بودن، علامت انسانهای با معرفت است."
بعد عرض میکند: " و شبم را به بى‏خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمل تشنگى (روزه)، جانم از دنيا، و آنچه در آن است به تنگ آمده و رو گردان است تا آنجا كه گويا مى‏بينم عرش پروردگارم براى رسيدن به حساب برپا است، و همه مردم براى آن محشور شدند و من در ميان آنها هستم، گويا مى‏نگرم به اهل بهشت كه در نعمت هستند و در بهشت با هم تعارف مى‏كنند و بر پشتيها تكيه زده‏اند و گويا نگاه مى‏كنم به دوزخيان كه در آن در حال عذاب هستند و فرياد مى‏كشند، گويا من هم اكنون نعره آتش دوزخ را مى‏شنوم كه در گوشم مى‏گردد و مى‏چرخد"
" رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بنده‏اى است كه خدا دلش را با ايمان روشن كرده، سپس به او فرمود: به آن چیزی که هستی ملتزم باش، عرض كرد يا رسول الله، براى من دعا كن كه به همراه شما شهید شوم، رسول خدا (ص) برايش دعا كرد و درنگى نكرد كه در يكى از غزوات پيغمبر به جبهه جهاد رفت و پس از نه تن ديگر شهيد شد، و او نفر دهم بود."
این شهود، علامت اهل یقین است. اگر شنیدهاید که مثلاً میگویند: فلانی چشم برزخی دارد و ... دروغ است. این حرف برای مسیحیت است. ما نداریم. آدمهای اهل یقین، شهود دارند. شما را هم شهود نمیکنند که ببینید حقیقت شما چیست. عالم ملکوت را میبینند، نه عالم ملک را. در ملک که دستور عدم تجسس داریم. در کار مردم نباید تجسس کرد. به کسی ربطی ندارد که حقیقت مردم چیست. اهل یقین، چشم ملکوتبین دارند و این است که مهم است. یقین، نور است. کار یقین، رساندن ما به مقام شهود است.
در تفسیر مقام یقین از رسول گرامی، این حدیث آمده است: " به جبرئيل گفتم: تفسير يقين چيست؟ گفت: تفسيرش اين است كه مؤمن آن گونه براي خدا عمل كند كه گويي او را مي‌بيند، زيرا اگر او، خدا را نمي‌بيند، خداوند او را مي‌بيند. و يقين داشته باشد كه آنچه به او مي‌رسد به خطا نبوده، و آنچه به او نمي‌رسد تقديرش نيست" خداوند از مقوله عالم شهود نیست؛ از مقوله عالم غیب است. اگر کسی بخواهد در زندگیش خدا را ببیند باید به مرتبه یقین برسد.
در کتاب شریف «مشکاة الأنوار» آمده است. " امام على عليه السلام از حسن و حسين عليهما السلام پرسيدند: فاصله ميان ايمان و يقين چقدر است؟ آن دو بزرگوار سكوت كردند. امام، به حسن عليه السلام فرمود: جواب بده اى ابا محمّد، عرض كرد: بین آن دو يك وجب فاصله است. فرمود: چگونه؟ عرض كرد: چون ايمان آن چيزى است كه با گوش هاى خود شنويم و با دل هايمان باورش كنيم و يقين آن چيزى است كه با چشمان خود ببينيم و به وسیله آن بر عالم غیب استدلال میکنیم "یعنی یقین، ما را وارد عالم غیب میکند.
اولین مرتبه یقین، «قول الیقین» است. بالاترین مرتبهاش «برد الیقین» است. برد الیقین، فنای در آن متیقَّن است. کسی که به شهود برسد منشأ صدور کرامت و عجایب میشود. یک وقت هست که منشأ صدور کرامت شدن، ریاضت کشیدن است. این شخص هم به یک مرتبهای از قوت نفس میرسد. ممکن است که بتواند با نگاهش قطار را متوقف کند؛ ولی به آن میگویند کرامتی مبتنی بر ریاضت. کرامت اهل یقین بر اساس شهود عالم غیب است. بر اساس یک باور است. بین کرامتی که از اهل یقین صادر میشود با کرامتی که از اهل ریاضت صادر میشود تفاوت هست.
" یک روز حواریون، حضرت عیسی را گم کردند. بیرون آمدند و به جستجوی ایشان پرداختند. دیدند که روی آب راه میرود. یکی از آنها عرض کرد: آیا ما هم به سمت شما بیاییم؟ فرمود: بیایید. یک پایش را روی آب گذاشت. قدم دوم را که خواست بگذارد به آب فرو رفت. حضرت عیسی فرمود: دستت را به من بده ای آدمی که در مرتبه ایمانِ پایینی قرار داری. اگر آدمیزاد به اندازه سنگینی حبه یا ذره یقین داشت (حبه و ذره، همان غبار معلق هستند. یعنی آن قدر بی وزن است که روی زمین نمینشیند) می-توانست روی آب راه برود."
مهمترین بحث، این است که چگونه به یقین برسیم؟
راه اول: سیره اهل بیت این بوده است که برای رسیدن به یقین دعا میکردهاند و این دعایشان را بعد از تعقیبات نماز مغرب قرار میدادهاند.
یکی از دعاهایی که حضرت سجاد علیه السلام میخواندند این بود: " خدایا! قلب من را همراه با ایمان قرار بده و به من یقین صادق بده تا شک و تردید نداشته باشم تا اینکه بدانم به من نمیرسد مگر آنچه تو اراده کرده باشی و اینکه راضی باشم به آنچه که تو تقسیم کردهای. خدایا! یک نفس پاکیزهای به من بده که به لقاء تو ایمان داشته باشد"
راه دوم در شش مسأله خلاصه میشود:
مورد اول: انجام اعمال بایسته و شایسته یعنی واجبات و مستحبات.
مورد دوم: ترک اعمال نشایسته و نبایسته یعنی محرمات و مکروهات.
مورد سوم: ترک شبهات. شبهات یعنی اموری که انجامش با احتیاط همراه است. من نمیدانم خدا از انجام این کار به من این ثواب را میدهد یا نمیدهد. احتیاط میکنم و انجام نمیدهم. من نمیدانم انجام این کار، گناه هست یا نیست. احتیاط میکنم و انجام نمیدهم.
مورد چهارم: ترک تمایلات نفسانی اگر چه به امور مباح. آنچه که نفس شما، آن را میل دارد ولی مباح است را باید ترک کرد. امام علی (ع) فرمود: آقای شما از دنیا به یک لباس و به دو قرص نان اکتفاء کرد. شما نمیتوانید این کار را بکنید. نهایتاً من را با ورع و تلاش کمک کنید. اهل ورع باشید.
مورد پنجم: ترک رذائل اخلاقی. یعنی تخلیه از خبائث که اگر این تخلیه حاصل نشود نمازمان هم نماز نمیشود. شیطان شش هزار سال عبادت کرد. چون از خبائث تخلیه نشده بود حسادت او را به زمین زد.
مورد ششم: آراسته شدن به فضائل اخلاقی.

 





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده