فهرست مطالب سایت

شب دوم محرم الحرام - 96

موضوع : صفات اصحاب - جلسه 2
تاریخ انتشار : 19 شهریور 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجدحضرت امیر(ع)


مداح : حاج حیدر خمسه - حاج حامد خمسه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
بعد از پیغمبر چه به سر این دین آمد؟ چه اتفاقی افتاد؟ وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سرنوشت دین را بعد از رحلت پیغمبر در نهج البلاغه نامۀ پنجاه و سه معروف به نامۀ جناب مالک اشتر نخعی این گونه بیان می‌کند. یک عبارت در این نامه وجود دارد که بسیار عالی است. حضرت می‌فرماید: فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً بِأَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ‏ فِيهِ‏ بِالْهَوَى‏ وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا این دینی بعد از پیغمبر در دست انسان‌های شرور اسیر شد. با نام دین هواپرستی کردند و به واسطۀ دین، دنیای خودشان را آباد کردند. این سرنوشت دین بعد از پیغمبر است. یک درجه زاویه پیدا نکرد! صد و هشتاد درجه تغییر کرد و اساساً دین در دست اشرار اسیر شد.
مجموعه بدعت‌های معاویه در دین به این ترتیبی است که برایتان می‌خوانم:
1‌. او نماز را در سفر تمام خواند.
2.‌ در نماز عید فطر و عید قربان اذان گفت؛ در حالی که این دو نماز، اذان ندارد. خطبۀ نماز عیدین چه عید فطر و چه عید قربان را بر خود نماز مقدم کرد.
3. فتوای جواز ازدواج به طور جمع میان دو خواهر در یک زمان را او صادر کرد.
4. لباس حریر و دیبا پوشید، در حالیکه پوشیدن آنها بر مرد حرام است.
5. از ظروف طلا و نقره که از محرمات مسلم اسلامی است استفاده کرد.
6. به نفع عثمان، بنی امیه و خودش جعل حدیث کرد؛ به گونه‌ای که خودش به جاعلان حدیث می‌گفت: بس است؛ این قدر در مورد عثمان حرف نزنید. مرحوم علامۀ امینی در یکی از مجلات الغدیر بیش از هزار و پانصد حدیث جعلی با هفتصد راوی را معرفی کرده است و مرحوم علامۀ عسگری اعلی الله مقامه صد و پنجاه راوی از محدثین جعلی که اصلاً وجود خارجی ندارند معرفی کرده است. این راویان هیچ وجود خارجی ندارند؛ ولی از آن‌ها حدیث روایت شده است و اهل سنت از بیان آن‌ها کیف می‌کنند.
از زمانی که متصدی حکومت شد یعنی زمانی که حضرت امیر علیه السلام شهید شدند تا سال صد و یک هجری، بر فراز شصت هزار منبر اجبار کرد که علی ابن ابی طالب (ع) را لعن کنند. علی ابن ابی طالبی که پیغمبر (ص) فرمود: سب علی سب من است؛ ولی معاویه این کار را کرد. با وقاحت و گستاخی تمام این کار را کرد.
او رباخواری را آغاز کرد. شراب‌خواری جزء کارهای لاینفک زندگی او بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در آن چهار سالی که خلافت کردند در نامه‌ای به استاندارشان در شهر بصره این را فرمودند که ماهیت معاویه را بیان فرمودند: إِنَ‏ مُعَاوِيَةَ كَالشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيمِ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ فَاحْذَرْهُ ثُمَّ احْذَرْهُ وَ السَّلام معاویه مثل شیطان است. از مقابل، پشت و چپ و راست به انسان حمله می‌کند. از او دوری کن. از او دوری کن و السلام. در جنگ صفین علی علیه السلام فرمود: وَدَّ مُعَاوِيَةُ أَنَّهُ مَا بَقِيَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ نَافِخُ ضَرْمَةٍ إِلَّا طُعِنَ فِي نَيْطِهِ إِطْفَاءً لِنُورِ اللهِ یعنی: به خدا قسم مطلوب حقیقی معاویه این است که احدی از بنی هاشم باقی نماند؛ حتی در شکم زنان. این مطلوب معاویه است و بعد حضرت به این آیه استشهاد کردند: (وَ يَأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏) و او نمی‌داند که خداوند نور خودش را روشن نگه می‌دارد گرچه کافران خوششان نیاد. چه استنادی می‌کند! حضرت این حرف را در ذیل معاویه می‌آورد. یعنی معاویه را در حد کافر می‌آورد.
در مروج الذهب مسعودی آمده است که عمر و عاص نقل می‌کند: معاویه در یک جلسه‌ای که عمر و عاص و وردان بودند گفت: پیش من، چیزی گواراتر از شراب خنک در روز تابستان نیست. یک شراب‌خور را به جای پیامبر نشاندند. حضرت فرمودند: هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً بِأَيْدِي الْأَشْرَارِ. پیامبر شرب خمر را حرام کرد؛ ولی کسی که ادعای جانشینی دارد می‌گوید: برای من چیزی گواراتر از نوشیدن شراب خنک در تابستان نیست.
معاویه علی‌ستیز است. به زید ابن سلمة نوشته بود: مَنْ‏ كَانَ‏ عَلَى‏ دِينِ‏ عَلِيٍ‏ فَقَتَلَهُمْ وَ مَثَّلَ بِهِم.‏ این خیلی حرف است. هر کسی که بر دین علی و فکر علی است او را بکشید و مثله کنید. این را از مادرشان هند جگرخوار دارند. هند جگرخوار، جناب حمزه را مُثله کرد. این کارها برایشان عادی است.
معاویه بی‌دین است و این بر اساس سند شواهد التنزیل حسکانی است. نه این که دین دارد و گناه‌کار است؛ نه این که دین دارد و شاید با علی مخالف است؛ اصلاً دین ندارد. این را از منابع خودمان نقل نمی‌کنم. از منابع اهل سنت نقل می‌کنم. حاکم حسکانی سنی است. در روز غدیر که وجود نازنین رسول گرامی امیرالمؤمنین را به عنوان ولایت مطرح کرد...
غدیر اصلاً روز محبت نیست. روز تعیین سرپرست است. روز تعیین این است که من زمام امت را به دست این علی می‌سپارم؛ نه این که به این علی محبت داشته باشید. این حرف را اهل سنت هم می‌زنند. مَن‏ كُنتُ‏ مَولَاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَولَاهُ. اختلاف استراتژیک ما با اهل سنت در این عبارت، این است که آن‌ها مولا را به محبت تعبیر می‌کنند؛ در حالی که اختلاف ما این است که در این جا اصلاً محبت مطرح نیست. این جا ولایت مهم و مطرح است. پیامبر بیان می‌کند که من می‌روم و تمام امور مسلمین را به دست این آقا می‌سپارم؛ نه این که این آقا را دوست داشته باشید. برای اعلام لزوم محبت که با این طمطراق، این کار را انجام نمی‌دهند و سه روز مردم را در آن گرما معطل نمی‌کنند و نمی‌گویند که آن‌هایی که رفتند باز گردند و آن‌هایی که نرسیده‌اند برسند تا بگویند که علی را دوست داشته باشید. این حرف را در طول رسالتشان هزاران بار گفته اند. چیزی که پنجاه بار یا بیش‌تر از پنجاه بار می‌خواهد بگوید اهمیت دارد. ولایت و سرپرستی چیزی است که اهمیت دارد.
حسکانی در شواهد التنزیل در جلد دوم این کتاب در صفحۀ 295 می‌نویسد: وقتی در روز غدیر، پیامبر ولایت علی (ع) را اعلام کرد معاویه گفت: لَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِالوِلَایَةِ وَ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً فِی مَقَالَتِهِ یعنی: ولایت و سرپرستی علی را گردن نمی‌گذارم و پیامبر را هم در گفتارش تصدیق نمی‌کنیم. در گفتارش تصدیق نمی‌کنیم. آقای حسکانی می‌گوید: وقتی معاویه این حرف را زد، این آیات از سورۀ مبارکۀ قیامت نازل شد: (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى‏). در آن روز گفته می‌شود که او هرگز نماز نخواند و ایمان نیاورد. حسکانی شأن نزول این آیه را معاویه می-داند. (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى‏) او هرگز به پیامبر ایمان نیاورد و هرگز نماز نخواند. (وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى. ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى‏ ثُمَّ أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى‏) بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد. آن گاه با تکبر به طرف اهل و عیالش رفت. جهنم و عذاب و الهی را با این کار شایسته‌تر شد. شایسته‌تر شد. خیلی عالی بیان می‌کند. آقای معاویه اصلاً ایمان نیاورد.
نه تنها این پدر، دین نداشت؛ بلکه پسرش هم همین گونه بود. وقتی خبر شهادت سید الشهداء را به او دادند مستانه به این اشعار استناد کرد. اشعاری که از یک شاعر دوران جاهلیت به نام عبد الله ابن زبعری است. در جنگ در وقتی دچار آن فضاحت شدند این اشعار را سرود:
لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالمُلكِ فَلَا خَبرٌ جَاءَ وَ لَا وَحىٌ نَزَلَ
لَستُ مِن خِندِفَ إِن لَم أَنتَقِم مِن بَنِي أَحمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ‏
بنی هاشم بازی در آوردند و هیچ خبری نبود. وحی هم نبود. این شعر مال یزید نیست؛ ولی تمسک به این شعر‏ پیدا کرده است و اظهار می‌کند که خبری نیست. از آل خندف نیستم اگر من از فرزندان احمد انتقام نگیرم. این هم سند بی‌ دینی یزید ابن معاویه است.
از سال یازده، غدیر را به سقیفه تغییر ریل دادند. دین در دست اشرار اسیر است. یزید میمونی داشت که خیلی به آن علاقمند بود. کنیه او ابا قیس بود ملاحظه کنید این آدم چقدر عجیب است. به تن این بوزینه، لباس می‌پوشانید. یهودی‌ها وقتی در مقابل پیامبر خود ایستادند، خداوند دستور داد: (كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ‏) یعنی: بروید میمون باشید. یزید می‌گفت: این ابا قیس یکی از بزرگان یهود است که مسخ شده است. ملاحظه کنید که لجبازی این آدم با دین تا چه حد است. اسمش را ابا قیس گذاشته بود و لباس سلطنتی به تن او پوشانده بود و با بیت المال خوش می‌گذراند. برای او گورخری را رام کرده بودند. خودش سوار اسب می‌شد و میمونش سوار این گور خر می‌شد. گاهی با هم مسابقه می دادند. بین ابا قیس و بسیاری از کسانی که در درباریان بودند مسابقه می‌گذاشت. اگر ابا قیس پیروز می‌شد، درباریان را تحقیر می‌کرد که شما نمی‌توانید از یک میمون جلوتر بروید و اگر کسی از ابا قیس پیروز می‌شد باز هم تحقیر می‌کرد که شما رعایت یک حیوان را هم نمی‌کنید. در پیروزی‌های اباقیس در مسابقات استردوانی مهمانی می‌داد و شعرا می‌آمدند و شعر می سرودند. به چه نحوی این‌ها با دین بازی در‌می‌آوردند.
یک عده‌ای در جلسۀ یزید گفتند: قَدِمنَا مِن عِندِ رَجُلٍ لَیسَ لَهُ دِینٌ یَشرِبُ الخَمرَ وَ یَلعَبُ بِالکِلَابِ. این در تاریخ ابن عساکر که از اهل سنت است آمده است. او می‌گوید: این عده برای مصالحه پیش یزید رفته بودند و بعد گفتند: ما از پیش آدمی می‌آییم که اصلاً اهل دین نیست. اهل موسیقی و شراب است. با سگان بازی می‌کند. این آدم خلیفه شده است. این آدم، جانشین پیامبر شده است.
بیست و ششم رجب سال شصت هجری خبر به درک واصل شدن معاویه را در مدینه آوردند و برای یزید از امام حسین (ع) بیعت می‌خواهند. امام حسین (ع) چه بیان می‌فرماید؟ والی مدینه شخصی به نام ولید بود که به امام گفت: شما باید با یزید بیعت کنید. حضرت فرمود: أَيُّهَا الْأَمِيرُ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ یعنی: استاندار! ما اهل بیت نبوت هستیم. ما معدن رسالتیم. ما محل رفت و آمد ملائکه هستیم. ما این چنین خصوصیاتی داریم. یزید شارب الخمر است. آدمی است منحرف از حق. قاتل است. فسق را علنی انجام می‌دهد. با این چنین آدمی بیعت نمی‌کنم. ما صبح می‌کنیم و شما هم صبح می‌کنید. ما فکر می‌کنیم و شما هم فکر کنید. بین من و او چه کسی مستحق و محق خلافت است؟
صبح شد و ولید خدمت سید الشهداء رفت و به امام گفت: شما فرمودید که تا صبح فکر کنیم. شما چه کار می‌کنید؟ حضرت آیۀ استرجاع را تلاوت کردند: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏). باید برای اسلام فاتحه خواند در آن زمانی که امت بخواهد زمام‌داری مثل یزید داشته باشد و به بعد فرمودند: جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ یعنی:‏ از جدم رسول الله شنیدم که فرمودند: خلافت بر آل ابا سفیان حرام است. من هم کار حرام انجام نمی‌دهم. بیعت نمی‌کنم. بلکه اقدام می‌کنم. حضرت فرمود: اقدام عملی می‌کنم.
مردم مدینه را جمع کرد و فرمود: أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً یعنی: نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌شود؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد. در این شرایط، اهل ایمان باید برای شهادت آماده بشوند. من این چنین زندگی که در سایۀ ظلم باشد را جز ننگ نمی‌دانم و مرگ را در تقابل با ظالم جز سعادت نمی‌دانم. خط و نشان سید الشهداء این است.
امام صادق علیه السلام تقابل جد بزرگوارشان را با آل ابی سفیان را مشخص می‌کند. تقابل آل اباسفیان با آل پیغمبر در کجاست؟ حضرت فرمودند: إِنَّا وَ آلُ أَبِي سُفْيَانَ أَهْلُ بَيْتَيْنِ تَعَادَيْنَا فِي اللهِ یعنی: ما و خاندان ابی سفیان دو خاندان هستیم که نزاعمان در خداست؛ نه در سلطنت و نه در حکومت. ما اصلاً با حکومت کاری نداریم. نزاع ما در خداست. آن جایی که پدرم فرمود: اگر بخواهم بجنگم دین از بین می‌رود بیست و پنج سال کنار کشید و آن‌ها سر کار آمدند. آن جایی که اگر حضرت سید الشهداء کنار می‌کشید دین از بین می‌رفت حضرت سید الشهداء قیام کرد. این فرق شرایط امیر المؤمنین با وجود نازنین حضرت سید الشهداء است. اگر امیرالمؤمنین در آن مقطع می‌خواست اقدام کند اصل دین از بین می‌رفت. اگر سید الشهداء در سال شصت و یک کنار می‌کشید بازهم اصل دین از بین می‌رفت. لذا آن جا باید سکوت می‌کرد آن هم در حالیکه فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا یعنی: خار در چشم و استخوان در گلو. شرایط سید الشهداء این چنین نبود و ایشان قیام کردند.
بعد از آن حضرت صادق (ع) فرمود: قُلْنَا صَدَقَ اللهُ وَ قَالُوا كَذَبَ اللهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْيَانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِيَةُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ قَاتَلَ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ السُّفْيَانِيُّ يُقَاتِلُ الْقَائِمَ ما گفتیم خدا راست می‌گوید و آن‌ها گفتند: خدا دروغ می‌گوید. لذا ابی سفیان با پیغمبر جنگید. معاویه با علی (ع) جنگید و یزید با امام حسین (ع) جنگید و سفیانی که از آل ابی سفیان است با امام زمان (عج) می‌جنگد.
حضرت سیدالشهدا واقعۀ کربلا را در یک مثلث تشکیل دادند و انجام دادند. یعنی در واقع آمدند که دین را از دست اشرار نجات بدهند با یک مثلث. یک ضلع مثلث، وجود نازنین خودش است یعنی رهبری. یک ضلع مثلث، خاندانش است یعنی صبوری. یک ضلع مثلث هم یارانش است یعنی وفاداری. این سه ضلع بود که توانست دین را از دست اشرار آزاد کند. ما راجع به یکی از این سه ضلع می‌توانیم صحبت کنیم که یاران هستند. این‌هایی که توانستند پای حضرت حسین بایستند چه خصوصیتی داشتند؟
من یک جمله بگویم و آن اینکه سید الشهداء در جنگ شرکت کرد. با هفتاد و دو نفر یا صد و چهل و شش نفر یا هر چند نفر دیگر که بودند همگی کشته شدند و شهید شدند. اگر از شما سؤال کردند که امام حسین در جنگش پیروز شد یا نشد شما باید بگویید پیروز شد. همین سؤال را ابراهیم ابن طلحة از امام زین العابدین پرسید. گفت: این جنگ که تمام شد چه کسی پیروز شد؟ ببینید حضرت چه زیبا جواب می‌دهند. چقدر زیبا جواب می‌دهند. فرمود: إِذَا دَخَلَ وَقتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّن وَ أَقِم، تَعرِفُ مَنِ الغَالِبُ. هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان بگو و اقامه بگو و نمازت را بخوان. آنگاه فکر کن و ببین چه کسی برده است. آن‌هایی که می‌خواستند نام پیامبر را از بین ببرند؟
هنوز که هنوز است نام پیغمبر در مأذنه‌ها هست. این، کار امام حسین (ع) است. جوهر و گوهر دین را با خون مقدسش حفظ کرد؛ گرچه شاید تدین ما ضعیف باشد ولی امام حسین (ع) کارش را کرده است. آن‌ها می‌خواستند نام پیغمبر را دفن کنند؛ ولی امروز هنوز که هنوز است در کشورهایی گفته می‌شود: أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ. نتوانستند پیروز شوند. در کشورهایی مثل کشور ما هم با افتخار گفته می‌شود: أَشهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللهِ. امام حسین (ع) پیروز شده است. چون هنوز نماز هست. هنوز روزه هست. این‌ها چیزهایی بود که آن‌ها خوششان نمی‌آمد و می‌خواستند به هم بزنند. حالا باید ببینیم که آن‌ها چه ویژگی‌هایی داشتند تا ما هم الگوبرداری کنیم تا در مقابل سفیانی پای امام زمان (عج) بایستیم. چون یزید باز می‌گردد.
کلمات کلیدی:بدعت های معاویه،هواپرستی،یزید،اهل بیت،وقت نماز،آل ابی سفیان،اباقیس،غدی





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده