فهرست مطالب سایت

ایام شهادت حضرت امیر (ع) - جلسه 02

موضوع : اقیانوس بی‌کران ، علی (ع)
تاریخ انتشار : 24 شهریور 1399


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجدحضرت امیر(ع)



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
جاهلیّت
دین اسلام آمد و خط بطلانی بر دوران جاهلیت بود. نکته مهم این است که جاهلیت، یک عنوان است که مخصوص یک امت در یک مقطع زمانی در یک مکان جغرافیایی نیست. جاهلیت، عنوانی است برای هر جامعه‌ای که از تعالیم وحیانی، دور باشد. هر جامعه دورافتاده از تعالیم وحیانی، گرفتار بلیه جاهلیت است. به همین دلیل قرآن کریم از دوره پیش از پیغمبر تعبیر به جاهلیت اولی کرده است در سوره جمعه آیه 2 می فرماید: " وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ؛ هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!" پس جاهلیت منحصر به فرد نیست. آن جاهلیت پیش از پیامبر، یکی از مصادیق عنوان جاهلیت است.
راه خروج از جاهلیّت
اسلام برای خروج از این جاهلیت از یک قاعده و فرمول استفاده کرده است که در سوره مبارکه بقره آیه شریفه 151 به آن اشاره کرده است: " يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد" یعنی: پیغمبر من شما را تعلیم داد؛ منتها آن چیزی که تعلیم داده شد چه بود؟ آن محتوا چه بود؟ چیزی را که هرگز نمی‌توانستید بدانید. دین مبین اسلام، دانش و معرفتی را آورد که بشر به تنهایی از عهده آن بر نمی‌آید و نمی‌تواند با تمام پیشرفتی که دارد، رگه‌هایی از آن را به دست بیاورد. خصیصه قرآن، همین است. وقتی قرآن کریم می‌خواهد تحدی کند و بگوید شبیه من را بیاورید بیان مبارک حضرت حق این است که اگر همه شما دست به دست هم بدهید و چیزی شبیه قرآنِ من را بیاورید نمی‌توانید. از این تعبیر می‌کنند که محتوای قرآن، چیزی است که شما هرگز به آن دسترسی پیدا نمی‌کنید. پزشکی چیزی است که شما هم با تلاشتان به دست می‌آورید. قرآن به دنبال مهندسی نیست؛ چون مهندسی، چیزی است که خودتان به دست می‌آورید. ما چیزی به نام طب امام صادق(ع) نداریم. ممکن است امام صادق(ع) در یک جایی یک مداوایی کرده باشند؛ ولی شأن ایشان اجل از این حرف‌ها است که بخواهد یک چنین کاری را بکند. این را که شما هم به دست می‌آورید. ایشان چیزی را به دست می‌آورد که شما نمی‌توانید به دست بیاورید.
حضرت آیت الله جوادی آملی را در این رابطه می گویند: «معارف الهی از سنخ علوم بشری نیست. از این رو پیشرفت‌های شگرف علمی و صنعتی نیز انسان‌ها را از وحی و نبوت و ره‌آورد پیامبران بی نیاز نخواهند کرد». هر چقدر جامعه مدرن‌تر شود از دین بی نیاز نمی‌شود؛ چون سنخ آنچه که دین می‌آورد با سنخ آنچه بشر به آن می‌رسد کاملاً متفاوت است. «زیرا پیامبران، علوم و اموری را برای جوامع انسانی می‌آورند که تحصیل آن جز از راه وحی، مقدور بشر نیست». تعبیر قرآن، (يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) است. تعبیر آیت الله جوادی این است که خداوند سبحان نفرموده است: پیامبر آنچه را که نمی‌دانید به شما می‌آموزد. یعنی نفرموده است: ما لَا تَعْلَمُونَ. بلکه فرمود چیزی به شما می‌آموزد که شما هرگز در فهم آن، خودکفا نبوده‌اید و نخواهید بود. یعنی نمی‌توانید. همه شما هم که دست به دست هم بدهید نمی-توانید به آن معارف برسید؛ چون همه شما هم که دست به دست هم بدهید اصلاً نمی‌توانید متن آن معارف را بیاورید. سپس آیت الله جوادی از ادبیات عرب استفاده می‌کند و تعبیر ایشان این است: «زیرا فعل مضارع مقرون به کان منفی، اشاره دارد به عجز و ناتوانی بشر در ادراک و معارف دارد که رسیدن آن به واسطه غیر وحی، امکان‌پذیر نیست».
ارزش دین
بنابراین اسلام آمد تا انسان را از جاهلیت نجات بدهد. جاهلیت اختصاص به یک مکان جغرافیایی و یک زمان خاص ندارد. هر جامعه به دور از تعالیم انسانی را شامل می‌شود. راهش هم به واسطه معارفی است که هر چقدر هم بدویم نمی‌توانیم به آن برسیم. این ره‌آورد کار انبیاء است. ارزش دین به واسطه دو روایت از دیدگاه رهبران آسمانی بیان شده است:
روایت اول: امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید: منِ کمال‌طلب، منی که اگر بخواهم از جامعه ارزیابی کنم و ارزیابی‌ام بر اساس کمالات است اگر هر آدمی یک خصیصه کمالی داشته باشد او را تحمل می‌کنم حتی اگر بقیه را نداشته باشد. اما اگر دو خصلت را نداشته باشد اصلاً با او ارتباط برقرار نمی‌کنم. می‌فرماید: " مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِي فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْهَا وَ اغْتَفَرْتُ فَقْدَ مَا سِوَاهَا وَ لَا أَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لَا دِينٍ یعنی: اگر کسی یک خصلت خوب داشته باشد من این آدم را می‌پذیرم. نداشتن سایر خصال را هم می‌بخشم. من نمی‌بخشم و نمی‌پذیرم که با کسی ارتباط داشته باشم که نه عاقل باشد و نه دین داشته باشد. اگر این دو خصلت نباشد من اصلاً کاری با او ندارم، هرچه که می‌خواهد باشد. شما همیشه خودتان هم می‌گویید: نیمه خالی لیوان را دیدم و به این حرف افتخار هم می‌کنید.
جناب عیسی علیه السلام مطلبی را فرموده است و ببینید چقدر باید یک انسان لطیف باشد که یک چنین دیدی داشته باشد. مگر می‌شود انسان به راحتی به جایی برسد. او با حواریونش می‌رفت. از کنار یک لاشه سگ رد شد. لاشه بسیار بد بود بود. تا از کنارش رد شدند. همه گفتند: چه بوی بدی می‌دهد. همه شروع به مذمت کردند. جناب عیسی فرمود: عجب دندان قشنگ و سفیدی دارد. از همه آن موجودِ عفن، یک نقطه زیبا را پیدا کرد. شما می‌توانید این کار را بکنید یا نه؟ نمی‌توانید. این، کمال بالایی می-خواهد. آقای ما هم فرموده است: اگر کسی یک خصلت خوب داشته باشد من با او ارتباط بر قرار می‌کنم و از نداشتن بقیه خصلت‌هایش چشم‌پوشی می‌کنم.
بعد می‌فرماید: " لِأَنَّ مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ فَلَا يَتَهَنَّأُ بِحَيَاةٍ مَعَ مَخَافَةٍ وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَيَاةِ وَ لَا يُقَاسُ إِلَّا بِالْأَمْوَاتِ؛ زيرا جدائى از دين جدائى از امنيت است (وقتی امنیت نبود زندگی همراه را ترس است) و زندگی همراه با ترس، زندگی گوارایی نیست و نبودن عقل، نبودن زندگى است (زيرا بى‌خردان) فقط‍‌ با مردگان مقايسه شوند"
در نهج البلاغة حضرت امیرمؤمنان در نامه بیست و هفتم امیر المؤمنین علیه السلام به جناب محمد ابن ابی ابکر است در آن هنگامی که قبل از جناب مالک، ایشان را به عنوان فرماندار مصر انتخاب کردند. یک توصیه به ایشان کرده‌اند. حضرت می‌فرمایند: در جامعه و در حکومت من هر کسی بخواهد سِمَت داشته باشد باید این دو کار را بکند:
1. " فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ؛ بر تو لازم است که مخالف هوای نفس باشی" یعنی سالک باشی و الفبای سلوک عملیاتی را بلد باشی، نه اینکه فقط نماز بخوانی. باید سلوک را بلد بود.
2. "وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ؛ از دینت حمایت کنی اگرچه از عمر تو یک لحظه باقی مانده باشد" یعنی کسی که بخواهد استاندار امیرالمؤمنین علیه السلام باشد باید سلمان فارسی باشد. باید تربیت‌شده باشد که کار سختی هم هست. این، ارزش دین است که می‌فرماید باید از دینت دفاع کنی. یعنی بهای دینت را پرداخت کنی.
تفاوت دین و قانون
دین، قانون نیست به هیچ وجه. دین از دو جهت با قوانین مدرن بشری متفاوت است؛ چون پیامد آن‌ها متفاوت است.
جهت اول: دین به انسان، سکون و آرامش می‌دهد. ولی رعایت قانون به انسان، سکوت می‌دهد و انسان همواره در زندگی به دنبال آرامش است. یکی از قوانین جوامع بشری، رفتن به سربازی است. مادر وقتی فرزندش هجده ساله می‌شود حاضر است هر اتفاقی برای فرزندش بیفتد؛ ولی سربازی نرود. مادر به خاطر التزام به قانون سکوت می‌کند؛ ولی آرامش ندارد؛ چون دنبال این است که جای او را عوض کند. همیشه نگران است نکند او دیر کند. این التزام به قانون است که سکوت می‌آورد؛ ولی تعهد به دین سکون می‌آورد مانند مادران شهدا. این‌ها برای حفظ جامعه می‌گویند: دو فرزندم را داده‌ام؛ اگر چهارتای دیگر هم داشتم می‌دادم. این آرامش است. این کار دین است. کار قانون نیست. پیامد دین با پیامد قانون تفاوت دارد.
جهت دوم: تفاوت دومی که وجود دارد، این است که اگر قانون، مدرن باشد و اگر التزامی به رعایت آن باشد و اگر زد و بند در مقابل متخلف نباشد، نهایت کاری که می‌کند این است که جلوی بروز و ظهور خلاف ظاهری را می‌گیرد؛ اما فقط یک عنصر می‌تواند جلوی خلاف‌های پنهان را بگیرد و آن ایمان به خدا است. فقط آن می‌تواند جلوی این را بگیرد. اگر ایمان به خدا باشد در هیچ جامعه‌ای نه قوه انتظامی لازم است و نه قوه قضایی. اگر دیدید در جایی، این دو، شلوغ است یعنی ایمان نیست.
اگر ایمان باشد، پرونده‌ای باز نمی‌شود. قانون نمی‌تواند جلوی بسیاری از خطاها را بگیرد. در داستان یوسف و زلیخا، زلیخا قانون را می‌دانست که اگر کسی همسری داشته باشد نمی‌تواند با کس دیگری ارتباط بر قرار کند. ولی دانشش نسبت به قانون نتوانست مانع او بشود. اما جناب یوسف ایمان داشت. ایمانش مانع از ایجاد آن رابطه نامشروع شد. قانون در بسیاری از جاها زمین می‌خورد. بنابراین ایمان بسیار مهم است. ایمان ره‌آورد انبیاء است.
اسلام، جامعه بشری را از جاهلیت نجات داد. جاهلیت، امت به دور از تعالیم آسمانی است، نه اینکه یک جامعه‌ای باشد که در آن بی سوادی باشد. از آن جهت که جاهلیت به یک مقطع زمانی خاص اختصاص ندارد و به یک مکان خاصی تعلق ندارد، از جاهلیت پیش از آمدن پیامبر تعبیر به جاهلیت اولی شده است. یعنی ممکن است جاهلیت دیگری هم باشد.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده