فهرست مطالب سایت

ظهرهای ماه مبارک رمضان 95 - جلسه 01

موضوع : نًفس
تاریخ انتشار : 24 شهریور 1399


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجدحضرت امیر(ع)



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی را که بنا شد در این سال از ماه مبارک رمضان بیان بکنم، پیرامون نفس است. رویکرد بحث، جنبه‌ی فلسفی ندارد و در بحث نفس به دنبال اثبات نفس نیستم، به دنبال تجرّد نفس نیستم، به دنبال اثبات بقاء نفس نیستم، حرکت نفس را نمی‌خواهم مورد بررسی قرار بدهم که تمام این مباحثی که عرض کردم جنبه‌ی فلسفی دارد بسیار دقیق است نه این‌ که شما اهل دقت نیستید، نه هستید اما این بحث یک جنبه‌ی تعلیمی فوق العاده دارد، قوی است فرازش در جای دیگری است اینجا جای آن نیست، این که ما بخواهیم اثبات کنیم نفس از جهت ذات مجرّد است، از جهت فعل مادّی است این یک بحثی است که خودش یک ماه طول می‌کشد با این بیست دقیقه، بیست و پنج دقیقه ما بخواهیم صحبت بکنیم تازه می‌شود یک موضوع، ما نمی‌خواهیم فقط راجع به این موضوعات صحبت کنیم، بنابراین رویکرد بحث ما بحث فلسفی راجع به نفس نیست بلکه یک جنبه سلوکی دارد. اما چرا ما راجع به این صحبت می‌کنیم؟ 2 دلیلش را بیان می‌کنیم چون راجع به نفس صحبت می‌کنیم 2 دلیلش را بیان می‌کنیم:
1. دلیل اول که از قبل هم بیان کردیم که یکی از موانع سلوک بشر، نفس است. هر کسی هرگاه گناهی ازش سر می‌زند می‌گوید که خدا شیطان را لعنت کند. ولی شیطان دلیل همه گناهان ما نیست بدبخت بی‌چاره. او خیلی نقش داشته باشد یک سوم گناهان ما گردن او باشد. تازه روز قیامت هم نمی‌پذیرد این حرف را در سال گذشته به طور مفصل راجع به این مسأله صحبت کردیم. شیطان هرگز نمی‌پذیرد که عامل انحراف ماست، خودش هم در قیامت می‌گوید: من چکار کردم؟ من گفتم بیایید بروید غیبت کنید؟ من کی شخص را بردم سر سفره روابط نامشروع؟ من کی شخص را بردم سر سفره اختلاس مالی؟ من هرگز این کار را نکردم. من گفتم: بیاید، خودش آمد، من فقط دعوت کردم خودش مشکل داشته بلند شد آمد می‌خواست نیاید، کما اینکه خیلی‌ها نرفتند. بنابراین اولا‍ً شیطان عامل همه گناهان ما نیست. آنهایی هم که ما بخواهیم گردن او بیاندازیم به راحتی نمی‌پذیرد، دو. سؤال من این است که چه کسی خود شیطان را منحرف کرد؟ خودش که دچار شیطان نشد که. وقتی به او گفتند سجده کن، سجده نکرد، چه کسی منحرفش کرد؟ نفس‌. بنابراین نفس از نظر دشمن بودن خیلی قوی‌تر از شیطان است، چون شیطان را هم زمین می‌زند. پس یکی از عوامل ضلالت و گمراهی، یکی از عوامل و موانع رسیدن به لقاء حضرت حقّ جناب نفس است. دو روایت از ساحت مقدّس امیرالمؤمنین که می‌فرمایند: (مَنْ لَمْ یَعرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبیلِ النَّجاةِ وَ خَبَطَ فِی الضَّلالِ وَ الْجَهَالاتِ؛"کسی که نفسش را نشناسد از راه رستگاری دور می‌افتد در گمراهی و نادانی‌ها سرگردان می‌شود"( هرکسی بخواهد به رستگاری برسد باید نفس را بشناسد. فرمایش دیگر از وجود نازنین حضرت امیر اصلاً حضرت امیر انسان عارف را ببینیم چه کسی می‌داند به چه کسی می‌گوید عارف. حالا الآن در جامعه ما هر کسی شعر مولوی بخواند عارف است. امیرالمومنین (ع) می فرماید: (العارِفُ مَن عَرف نفسه فَأَعْتَقَها ونَزّهَها عَنْ کُلِّ ما یُبَعِّدُها و یوُبِقُها؛ "عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و او را آزاد سازد و از هرچیزی که از او دورش می کند پاکیزه اش دارد ("یعنی عارف کسی است که خودش را بشناسد. بعد وقتی به این عرفان رسید آن را آزادش می‌کند آن را پاک می‌کند از هر چیزی که آن را از حقّ دور می‌کند و از هر چیزی که باعث بردگی نفس می‌شود پس از نظر امیر علیه السلام عارف کسی است که به مقام شناخت نفس رسیده، اگر شناخت نفس نباشد ضلالت و گمراهی‌ست، این دلیل همان مانع بودن از رسیدن به سوی حضرت حقّ است.
2. دلیل دوم، در تعالیم دینی که ما رجوع می‌کنیم همه دستورات به این است که نفس را بشناسید. یکی از آنها آیات قرآن، دو آیه را می‌خوانم. در سوره مبارکه الذّاریات آیه 21 (وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرونَ؛ "و در وجود خود شما (نیز آیاتی است)؛ آیا نمی‌بینید؟") چرا در نفس خودتان اندیشه نمی‌کنید؟ چرا رها کردید نفستان را، چرا نظر نمی‌کنید، چرا بصیرت پیدا نمی‌کنید؟ سؤال: (و فی أنفسکم أفلا تبصرون) چه شده شما را؟ به مقام خود شناسی و نفس شناسی چرا نمی‌رسید؟ مورد نهی است باید برسی، نرسیدن مذموم است، چرا نمی‌رسی؟ آیه دوم سوره مبارکه مائده آیه 105 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ؛ "ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته‌اید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند، به شما زیانی نمی‌رساند" یعنی ای کسانی که ایمان آوردید بر شما باد به شناخت نفس‌تان، نفس را مراقبش باشید که کسی که گمراه است کسانی را که هدایت پیدا کردند را ضرری به‌ آنها نمی‌زند. آیه شریفه می‌فرماید: کسانی که به مرتبه شناخت نفس رسیدند، کسانی هستند که هدایت شدند اینها را آدم‌های گمراه نمی‌توانند از راه به در کنند. باید به مراتب نفس شناسی برسیم باید برسیم، دستور دین است، اگر کسی بخواهد به قرآن عمل بکند دو آیه را خواندیم (علیکم أنفسکم) بر شما لازم است نفس شناسی. (و فی أنفسکم أفلا تبصرون) چرا نمی‌شناسید؟ قرآن را که ما نفرستادیم فقط بخوانید که باید عمل کنید. دو آیه برای عمل همین است که باید به شناخت نفس برسیم، لازم است، واجب است. بنابراین اینطور نیست که حالا شد شد، نشد نشد، نخیر باید بشود و إلا مهجوریت قرآن است و گلایه رسول خدا که فرمود: این امت من قرآن را چکار کردند؟ ترک کردند، مهجور گذاشتند یعنی به آن عمل نمی‌کنند. یکی از موارد عمل همین است، دو آیه را خواندم بعد امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید: (أَفْضَلُ الْمَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الْإنْسَانِ نَفْسَهُ؛ "برترین دانش و معرفت آن است که انسان نفس خویش را بشناسد") یعنی اگر کسی به مرتبه شناخت نفس رسید این برترین دانش است. برترین دانش نزد اهل بیت، رهبران آسمانی ما شناخت نفس است، برترین دانش. آنها به فیزیک و فیزیک اتم امتیازِ برتری نمی‌دهند، نمی‌گویند بالاترین است. بلکه یکی از بزرگان می‌گفت به این که، جمله جالب است، همتی را که دانشمندان در علوم تجربی برای احیاء کیفیت زندگی انسان گذاشتند، اگر در امور نفس می‌گذاشتند ما الآن صاحب جهان دیگری بودیم نه دارای یک دنیای با کیفیت. اصلاً بینش ما نگرش ما، گالیله تمام هم و غمّش را می‌گذاشت روی نفس و دیگران هم همین کار را می‌کردند از دوران رنسانس به بعد و تا به امروز، جمله، جمله پر مغزی است که اگر اینها همّتشان را می‌گذاشتند ما امروز دارای یک جهان دیگر بودیم، نه دنیای با کیفیت. دنیای شما امروز همان دنیاست شکل آن هم عوض نشده، رنگ و لعاب پیدا کرده به جای این که با دود با هم ارتباط برقرار بکینم با موبایل با هم ارتباط برقرار می‌کنیم، به جای اینکه از چشمه آب بخوریم از شیر آب می‌خوریم این کیفیت زندگی است و إلا همان شکل است هیچ تغییری پیدا نکرده ولی اگر در نفس شناسی همّت دانشمندان مصروف می‌شد ما دارای یک جهان دیگر بودیم و کاملاً متفاوت. حضرت امیر علیه السلام می‌فرماید: بالاترین دانش شناخت انسان است، شناخت نفس است و بعد می‌فرماید: که شناخت نفس اصلاً رستگاری است کسی که می‌خواهد رستگار شود باید به شناخت نفس برسد. حضرت علی (ع) می فرماید: (نَالَ الْفَوزَ الْأَکبَرِ مَنْ ظَفَرَ بِمَعرِفَةِ النّفسِ؛"کسی که به شناخت نفس دسترسی پیدا کرد به رستگاری مهم و بزرگ رسیده است"( همه ما دنبال فلاح هستیم. می‌خواهیم رستگار بشویم، خُب رستگاری ما راهش چیست؟ از چه راهی به رستگاری می‌رسیم؟ آقا می‌فرماید: رستگاری از راه شناخت نفس است. اگر کسی بخواهد به آخر علم برسد باید به آخرین مدارج شناخت نفس برسد، باز فرمایش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهی إلی غایةِ کلِّ مَعرِفَةٍ و عِلْمٍ؛ "کسی که نفس را شناخت به پایان هر علم و معرفتی رسیده است") با توجه به این که بین معرفت و علم تفاوت وجود دارد، در بحث‌های سلوکی این بحث را می‌کنند، معرفت یک نوع آگاهی است و علم یک آگاهی دیگر است. تفاوت اجمالی‌اش این است که معرفت آگاهی به تفصیل و شناخت به کُنه آن معلوم است ولی علم شناخت اجمالی و سطحی است. حضرت می‌فرماید: هر علمی را اگر بخواهی به غایت برسانی، به انتها برسانی هر علمی را و اگر بخواهید معرفتتان را به انتها برسانید راهش این است که شما به شناخت نفس رسیده باشی.
یک گرفتاری که الآن در جامعه وجود دارد، گرفتاری خود فراموشی است، آدم‌ها خودشان را فراموش کردند و خود فراموشی مورد نهی است سوره مبارکه حشر آیه 19 (وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ "و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد") یعنی مانند کسانی که خدا را فراموش کردند نباشید که اگر کسی خدا را فراموش کرد خدا او را دچار خود فراموشی می‌کند. همه بلیه‌ی جامعه ما این است که ما چیزی به نام حقیقت انسان را یادمان رفته است. این جهل، خود فراموشی است، مورد نهی است (و لا تکونوا کالذین نسوا الله) و بعد چون خدا این خود فراموشی را برای انسان ایجاد می‌کند این یک گرفتاری است. همه گرفتاری‌های بشریت برای همین است انسان خودش را فرموش کرده است. وجود نازنین امیرالمؤمنین می‌فرماید: خود فراموشی بزرگترین جهل است (أعظَمُ الْجَهْلِ جَهْلُ الإنْسانِ أَمرَ نَفْسِه؛ "بزرگترین نادانی، نادانی انسان و جهل انسان نسبت به خودش است") خودش را یادش رفته است. حضرت امیر می‌فرماید: (عَجِبْتُ لِمَنْ یَجهَلُ نَفْسَهُ کَیْفَ یَعرِفُ رَبَّهُ؛ "درشگفتم از کسی که خود را نشناخته، چگونه خدایش را می شناسد") یعنی تعجب می‌کنم کسی که نسبت به خودش جهل دارد چگونه می‌خواهد به خدا برسد. پایه خداشناسی معرفت الله که ضروری‌ترین علم است، که اولین معرفت است، که واجب‌ترین معرفت است، پایه معرفت الله، معرفت نفس است، شناخت خود انسان است، حضرت رسول (ص) فرمودند: (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ "هرکس خودش را بشناسد خدا را شناخته است"). بنابراین باید دانست نفس چه حقیقتی است، مراتب نفس کدام است، تزکیه نفس چیست؟ تهذیب نفس چیست؟ تطهیر نفس چیست؟ تزکیه نفس مرتبه‌ای است که خداوند در سوره شمس آیه 9 می فرماید: (قَد اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا؛ "که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده") کسی که تزکیه‌ی نفس کرد به رستگاری می‌رسد. کسی که تزکیه نفس بخواهد بکند باید اول نفس را بشناسد، بداند مقوله‌ی تزکیه نفس با تهذیب نفس، با مجاهدت نفس اینها با هم فرق دارد. اینها هر کدام یک شأنی از شأن نفس است. تزکیه نفس موجب می‌شود که شما به چه چیزی برسی؟ فلاح و رستگاری.
هوای نفس چیست؟ این شوفاژها را وقتی می‌خواهید روشن کنید این رادیاتورها، می‌گویند هواگیری کنید، یک آچاری هست کوچک می‌زنی هوا گرفته می‌شود نفس هم همین طور است یک همچین هوایی دارد. اصلاً هوای نفس چیست؟ که بزرگ‌ترین دشمن بشریت است. اول بشناسش که کیست بعد مهارش کنید، مهار با مجهادت است حضرت امیرالمومنین (ع) می فرماید: (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ جَاهَدَها؛ "کسی که نفس را بشناسد با آن مبارزه می‌کند") آنگاه وقتی انسان با نفس مبارزه کرد خداوند در آیه 69 سوره عنکبوت می فرماید: (وَالذّینَ جَاهَدُوا فینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحسِنین؛ "و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است") یعنی کسانی که در راه ما مجاهدت کردند ما دست‌شان را می‌گیریم می‌بریم. مجاهدت در راه خدا شناخت نفس است و مبارزه با نفس است و إلا جنگ‌های در رکاب معصوم را مجاهدت به آن نمی‌گویند (والذّین جاهَدُوا فینا) نفس شناسی است (لَنهدینّهم سُبُلنا) ما راه را به آنها نشان می‌دهیم (و إنّ اللهَ لَمع المُحسنین) اینها ورود پیدا می‌کنند به دائره اهل احسان، می‌شوند محسن، جزء محسنین قرار می‌گیرند. یک نفری آمد خدمت پیامبر عظیم الشأن اسلام چند تا سؤال از پیغمبر کرد، همه سؤالات را پیغمبر یک کلمه ترکیبی به علاوه نفس جواب دادند،
سوال اول: (فَقَال: یا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ اِلی مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟ فَقَالَ: مَعرِفَةُ النّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا، راه معرفت حق کدام است؟ فرمودند: شناخت نفس"( می‌خواهی خدا را بشناسی باید خودت را بشناسی.
سؤال دوم: (فَقَال: یا رَسولَ الله فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی مُوافَقَةِ الْحَقِّ؟ قَال: مُخَالَفَةُ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا راه موافقت با حق چیست؟ فرمودند: مخالفت با نفس") یعنی بعضی ها حقّ را می‌شناسند، حقّ را بیان می‌کنند ولی حق را نمی‌پذیرند. سه مرحله است این طرف سؤال کرد آقا حالا ما حق را شناختیم بواسطه‌ی معرفت النفس، اما چطوری این حق را بپذیریم و موافقت با حق بکنیم فرمود: با نفست مخالف کن. چه جملاتی، بشناسش تا حق را بشناسی، با آن مخالفت کن تا حق را بپذیری. پس باید با نفس سر و کلّه زد، آسان نیست، بی‌اهمیت نیست، گرچه از نظر ما مهم نیست باید ببینیم که پیاز و سیب زمینی چقدر می‌شود. همه زندگی ما همین است حالا بعضی راجع به یک گونی صحبت می‌کنند بعضی راجع به یک کیلو صحبت می‌کنند همین است دیگر، بعد می‌گوییم چرا ما سلمان فارسی نمی‌شویم؟ بعد می‌گوییم چرا امام زمان نمی‌آید؟ امام زمان بیاید چکار کند با کسانی که دنبال پیاز و سیب زمینی هستند، با اینجور آدم‌ها که نمی‌شود جامعه عدالت محور درست کرد.
سؤال سوم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ إلی رِضَی الْحَقِّ قال: سَخَطُ النَّفْسِ؛ "گفت ای رسول خدا راه رضای حق چیست؟ فرمودند: نارضایتی و ناخشنودی نفس") یعنی چطوری می‌شود رضایت حق را جلب کرد؟ فرمود: نفس را به غضب دربیاور، رضایت خدایا در خشم نفس است.
سوال چهارم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ إِلی وَصْلِ الْحَقِّ قَالَ: هَجرُ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا چگونه می‌شود به وصال حضرت حق رسید؟ فرمودند: از نفست فرار کن")
سوال پنجم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ إلی طَاعَةِ الْحَقِّ؟ قَالَ: عِصیانُ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا چگونه می شود از خدا اطاعت کرد؟ فرمودند: از نفست نافرمانی کن")
سوال ششم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ إلی ذِکْرِ الْحَقِّ قَالَ: نِسْیانُ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا چگونه می‌شود به یاد خدا بود؟ فرمودند: با فراموشی نفس") این آن خود فراموشی نیست این یک حقیقت دیگر است
سوال هفتم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله کَیْفَ الطَّریقُ إلی قُرْبِ الْحَقِّ قَالَ: اَلتَّباعُدُ مِنَ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا چگونه می‌شود به قرب حضرت حق رسید فرمودند: از نفست دوری کن") هر قدر از نفست دوری کردی به حضرت حق نزدیک‌ می‌شوی، هر قدر از نفست نافرمانی کردی به فرمان خداوند نزدیک می‌شوی. سوال هشتم: (فَقَال: یا رَسولَ الله فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی أُنْسِ الْحَقّ؟ قَالَ: اَلْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ؛ "گفت: ای رسول خدا راه انس با حق چیست؟ فرمودند: مانوس نبودن و انس نداشتن با نفس") یعنی چکار بکنیم که با خدا مأنوس بشویم؟ فرمود:از نفست بترس
سوال نهم: (فَقَال: یَا رَسولَ الله فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی ذَلک، قَالَ اِلْإِسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَی النَّفْسِ؛ گفت: "ای رسول خدا چگونه از نفس بترسیم؟ فرمودند: از خدا کمک بگیر علیه نفس تا بتوانی از او وحشت پیدا بکنی")





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده