فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
در شب شهادت حضرت امام حسن عسکری یک بحث بسیار مهمی را آغاز کردم. اولا چون فاصله زمانی زیاد شده است و ثانیا احتمال دارد که عزیزانی که در این جلسه هستند در آن جلسه نبودهاند من یک خلاصهای از آن بحث را باید مطرح بکنم و در این سه شبی که در خدمت شما هستم إن شاء الله در عزای حضرت صدیقه طاهره بتوانیم این بحث را به سرانجام برسانیم و اهمیت آن را بیان کنیم.
مسلما انسان موجودی است در حال سیر به سوی حضرت حق. در سوره مبارکه انشقاق آیه 6 می-فرماید: (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه) ای گروه انسانها! اهل ایمان را مورد خطاب قرار نداده است. با انسانها صحبت میکند و میگوید: شما به سوی حضرت حق در حرکت هستید. ما در مسافرت هستیم. در حال سیر هستیم. هر سیری موانعی دارد. سیر به سوی حق هم موانعی دارد. مهمترین موانعی را که بیان کردهاند عبارتند از:پ
1. مانع اول، شیطان است که موجب بروز بعضی از خطاها و لغزشها است. همه لغزشهای انسان مربوط به شیطان نمیشود. برخی از خطاهای انسان است که به او مربوط میشود.
2. دشمن دومی که مانع از سیر ما میشود نفس است. نفس انسان، مانع از سیر است. همین شیطانی که شما او را لعنت میکند و میگویید «لعنت به دل سیاه شیطان» که منشا لغزشهایی در انسان است، خود همین شیطان هم یکی از خطاکاران است. چه کسی او را منحرف کرده است؟ نفس او. نفس انسان هم یک چنین قدرتی را دارد که انسان را زمینگیر کند و مانع از سیر انسان بشود.
3. سومین دشمنی که برای انسان متصور است در این سیر و سفر به سوی حضرت حق، دنیا است. و ما دنیا را نمیشناسیم و کید او را نمیدانیم و دائما به دنبال کِیف آن هستیم. ما دنبال کیفیت زندگی در دنیا هستیم و از مکر دنیا غفلت داریم. جاهل هستیم نسبت به دنیا. مسلما آن چیزی که باعث شد حادثه کربلا ایجاد بشود دلبستگی و وابستگی دعوتکنندگان از سیدالشهداء به دنیا بوده است. دنیامَداری باعث شد.
این سه مورد، سه دشمن اصلی ما هستند. ولی این سه مورد در یک فرصت میتوانند استفاده بکنند و دشمنیشان را به ما دیکته و ابراز کنند و چیره شوند و آن هم زمانی است که انسان دچار حالت غفلت بشود (وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ) از غافلان نباش. چرا نهی میکند؟ برای اینکه هر آینه که غفلت بر انسان عارض بشود یا شیطان است که مسلط است و یا نفس و یا دنیا. هر کدام از اینها که مسلط بشود همین اوضاعی میشود که میبینید.
یکی از موضوعات دینی که بسیار حساس هم هست و بر آن، تاکید زیادی هم وجود دارد و ما از آن غافل هستیم واژه ورع است. قبل از اینکه توضیح بدهیم که ورع چیست لازم است فوائدش را بدانیم. اگر به شما بگویند در هویج ویتامین آ وجود دارد و این ویتامین برای چشم مفید است شما به خوردن هویج رغبت میکنید؛ چون منفعت آن را فهمیدهاید. یکی از راههایی که ما مبادرت بکنیم به یک موضوع این است که جایگاه آن موضوع را در نظام زندگیمان بفهمیم که چیست. ورع کجای زندگی ما است؟ یکی از فوائد وردع این است که باعث حفظ دین و دینداری میشود. دیدهاید که یک عدهای عاقبت به خیر نمیشوند؟ اینکه شنیدهاید که یک عدهای از مسیر حق خارج شدهاند در حالیکه یک زمانی برای حق و حقیقت، سینه چاک میکردهاند به خاطر این است که اینها اهل دین بودهاند ولی آن ویژگی لازم را نداشتهاند.
یکی از مهمترین شخصیتهایی که اهل دین بوده است ولی آن ویژگی را نداشت و زمین خورد فردی است در صدر اسلام به نام زبیر ابن عَوام. اولا زبیر پسر عمه پیامبر است. ثانیا نسبت با حضرت صدیقه طاهره نسبت دارد. خالهزاده حضرت صدیقه طاهره است. نسب او نسب خوبی است. در دوران سقیفه پای حضرت امیر ایستاد. یکی از کسانی بود که بیعت نکرد تا در آن هجمه اول که اتفاق افتاد علیه سقیفه شمشیر کشید. ولی دشمنان او را دوره کردند و خلع سلاح نمودند و در دوران پیامبر خدمات زیادی داشته است. ولی کار این زبیر به جایی رسید که در جنگ جمل در مقابل امیر المؤمنین ایستاد. زبیر دیندار بود. متدین بود ولی آن ویژگی را نداشت. لذا زمین خورد. میگویند ورع راه حفظ دین است. اگر بخواهی عاقبت به خیر از دنیا بروی و مشمول اَللَّهُمَّ اِجعَل عَواقِبَ اُمُورِنَا خَیراً بشوی باید ورع داشته باشد. وگرنه این دعا بیدلیل اتفاق نمیافتد. بلکه باید حقیقت ورع در زندگی ما باشد.
وقتی به روایات رجوع میکنیم میبینیم که از ساحت مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام هشدار عجیبی راجع به دینداری رسیده است. حضرت میفرمایند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ دِينَكُمْ دِينَكُمْ تَمَسَّكُوا بِهِ لَا يُزِيلُكُمْ أَحَدٌ عَنْهُ لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ خَيْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِي غَيْرِهِ لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ تُغْفَرُ وَ الْحَسَنَةَ فِي غَيْرِهِ لَا تُقْبَلُ ای گروه مردم! ای انسانها! مراقب دینتان باشید، دینتان، دینتان. به دینتان تمسک کنید. مراقب باشید کسی شما را از دینتان جدا نکند. یعنی دین خیلی مساله مهمی است. حضرت میفرماید مراقب باشد کسی شما را از دینتان جدا نکند. چرا؟ به خاطر اینکه گناهان و لغزشها در بستر دینداری از نیکوکاری در بستر بیدینی بهتر است. یعنی آدمی باشد که اهل دین باشد ولی لغزش داشته باشد. حضرت میفرمایند این بهتر است تا اینکه آدمی باشد که دین نداشته باشد ولی نیکوکار نباشد. این از آن بهتر است. چرا؟ به خاطر اینکه لغزشها در بستر دین بخشیده میشود ولی نیکیها در بستر بیدینی اصلا قبول نمیشود. آدمی که متدین نباشد تمام ثروتش را اگر چه به دلار در امور خیریه هزینه بکند خدا قبول نمیکند. حضرت امیر این را فرموده است. ایشان تفسیر قرآن میکند. یعنی سیئه در بستر دین برتر از نیکی در بستر بیدینی، مفاد دو آیه از قرآن کریم است. ما ارجاع به قرآن داده شدهایم.
آنجا که حضرت فرمودهاند: لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ تُغْفَرُ یعنی لغرش در فضای دینداری بخشیده میشود در سوره مبارکه نساء آیه 48 آمده است که: (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظيماً) خدا گناه شرک را نمیبخشد. هر کسی که مشرک باشد یعنی بیدین است. گناه شرک را نمیبخشد. ولی اگر کسی مشرک نبود و خدا را قبول داشت هر لغزشی که داشته باشد خدا آن را می-بخشد. پس اگر حضرت امیر میفرماید: لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ تُغْفَرُ در حقیقت این آیه بیان میکنند. اما در مقابل آنجا که میفرمایند: وَ الْحَسَنَةَ فِي غَيْرِهِ لَا تُقْبَلُ یعنی نیکیها در فضای بیدینی پذیرفته نمیشوند تفسیر آیه 39 از سوره مبارکه نور است که میفرماید: (وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ) کسانی که کفر ورزیدند اعمالشان مثل سراب در بیابان است. آدم تشنه، سراب را آب میبیند. وقتی به طرف آن سراب میرود چیزی پیدا نمیکند. پس این حدیث تفسیر دو آیه است. حضرت میفرمایند: مراقب دینتان باشید که دینتان را از شما نگیرند.
این را مکررا گفتهام ولی شما توجه نمیکنید. یک ماشین پراید میخرید با کم و زیاد آن به قیمت بیست میلیون تومان. اما اگر میخواهید خانه اجاره کنید اولین چیزی که به دنبالش هستید این است که پارکینگ دارد یا ندارد. یعنی امتیاز خانه این است که پارکینگ داشته باشد. چرا؟ به خاطر اینکه این پراید بیست میلیونی شما را نبرند. بعد هم آن را بیمه میکنید که اگر لطمه خورد پولش را بگیرید. آن فضای پارکینگ را هم دوربین مداربسته میگذارید و مینویسید که این مکان مجهز به دوربین مدار بسته است که دزدها مراقب باشند و سمت ماشین شما نیایند و شما با آنها شوخی ندارید. همه این موانع را که می-گذاری قفل و زنجیر هم میگذاری و تازه شبگردی هم میکنی. فقط برای اینکه بیست میلیون تومان شما نرود. وقتی آقای ما میفرماید: دِينَكُمْ دِينَكُمْ تَمَسَّكُوا بِهِ لَا يُزِيلُكُمْ أَحَدٌ عَنْهُ مراقب دینتان باشید و به آن تمسک کنید یعنی اینکه قفل و زنجیر دین شما چیست؟
روایت از وجود نازنین حضرت صادق است. ایشان بیان فرمودهاند که قفل و زنجیر دین چیست: اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِينَكُمْ بِالْوَرَعِ تقوای الهی را پیشه کنید و به واسطه ورع از دینتان حفاظت بکنید. یعنی مشکل زبیر این نبوده است که نماز نمیخوانده است. نماز میخوانده. مشکل زبیر این نبود که روزه نمیگرفته است که روزه هم میگرفته. اما این دینداری او قفل و زتجیر نداشته است و اهل ورع نبوده است. به همین دلیل در یک غفلت، دنیا چنان بر او سوار شد که نفر دوم و سوم اهل سنت از نظر مالی بلایی سر او آوردند و او را عادت دادند و به او فهماندند که وضع مالی تو باید بهتر از بقیه باشد. وقتی حضرت امیر به خلافت رسیدند با طلحه خدمت حضرت رفتند و گفتند: پول بیشتری از بیت المال به ما بده. حضرت فرمودند: چرا؟ گفتند: چون شیخین این کار را میکردند. حضرت فرمود: من به سنت آنها کاری ندارم. من به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل میکنم. زبیر گفت: من خویش و قوم پیغمبر هستم. حضرت فرمود: تو هر چقدر هم که به پیامبر نزدیک باشی من از تو نزدیکتر هستم. تو پسر عمه هستی و من پسرعمو هستم. گفتند: به ما بیشتر بده که ما رزمنده بودهایم. حضرت فرمود: شما در همه جنگها نبودهاید ولی من در همه جنگها شرکت کردهام. گفتند: من این حرفها سرم نمیشود. به ما بیشتر بده. حضرت فرمود: نمیدهم. جنگ جمل را راه انداختند.
همین آدم در انتهای آن جنگ متنبه شد ولی گاهی شیطان راه را میبندد و راه بازگشت نمیماند. هر وقت این فیلمهای ایرانی را میبینید شخص اول در هر جای لغزش که باشد میتواند برگردد ولی همیشه این اتفاق نمیافتد. همیشه نمیشود برگشت. این شخص در جنگ جمل متنبه شود و متوجه شد که نباید با علی ابن ابی طالب بجنگد. راهش را از بقیه جدا کرد ولی به او فرصت ندادند و کشته شد. جزء ملعونین بود. همین آدمی که کشته شد هزار کنیز جزء اموالش بود که تقسیم شد و ورثه او طلاهایی را که به دستشان رسیده بود را با تبر تکه میکردند. دنیا زبیر را جا به جا کرد. چون غفلت کرد و ورع نداشت. این مشکل زبیر بود. برای همین به ما فرمودهاند صُونُوا دِينَكُمْ بِالْوَرَعِ یعنی قفل و زنجیر دینتان ورع است. یعنی به نماز و روزهتان بسنده نکنید که کافی نیست.
حضرت صادق علیه السلام به پیروان و شیعیانشان میفرماید: أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّكُمْ لَعَلَى دِينِ اللَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ، فَأَعِينُونَا عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ به خدا سوگند که شما بر روال دین خدا هستید و بر دین ملائکه هستید. ما را بر این تدین به واسطه ورع کمک کنید. یعنی ورع قفل و زنجیر دین است. این را داشته باشید.
دومین خصیصه و دومین منفعتی که در ورع وجود دارد این است که اساسا یکی از اجزاء تشکیلدهنده دینِ ما، ورع است. همین روایت هم از ساحت مقدس حضرت باقر و هم از ساحت مقدس حضرت صادق سلام الله علیهما با کمی اختلاف در تعبیر روایت شده است ولی هر دو بزرگوار به این نکته اشاره کردهاند. راوی میگوید یک شخصی یک برگهای را نوشته بود و به من داد که به محضر حضرت باقر شرفیاب بشوم و از ایشان سوال کنم. این برگه را داده بود به دست من. مردم یک زمانی امانتدار بودهاند. برگهای که به دستشان میرسیده است را نمیخواندهاند. این شخص رفت که این برگه را به امام بدهد. حضرت فرمود: أَنَّهُ قَالَ: ذَاتَ يَوْمٍ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟ میخواهی بگویم در آن چه چیزی نوشته است؟ میخواهی به تو خبر بدهم و بگویم که این شخص چه چیزی را سوال کرده است؟ این آدم سوال کرده است که آن دینی که خداوند به واسطه آن، اعمال را میپذیرد کدام دین است. یعنی دین من-درآوردی را نمیخواهد. آن دینی را که پیامبر آورده است کدام دین است. یک سری ادیان هستند که من-درآوردی هستند و پیرایه خرافات در آن هست. اگر ما بخواهیم به بحث خرافات بپردازیم خودش یک فصل وسیعی از معارف را لازم دارد که بیان کنیم. ما گرفتار خرافات هستیم. اگر بخواهم بخشی را اشاره کنم یاید ناراحت شوید. مثلا اذان که میگویند شما چه کار میکنید؟ همین یک مورد بس است. ادامه بدهیم که خیلی بد میشود. اینها پیرایههای خرافی است که در دین ما آمده است. دینی که پیغمبر آوردهاند اینها نیست.
امام میفرماید: أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى. فَقَالَ: میخواهید به شما بگویم آن دینی که در فضای آن دین، اعمال شما قبول میشود کدام دین است؟ راوی میگوید: آری. بگویید. حضرت میفرماید: دینی است که نه جزء داشته باشد. اجزاء تشکیلدهنده دین، همین اموری است که امام باقر و امام صادق فرمودهاند:
1. شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شهادت به توحید اولین جزء است.
2. وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ و شهادت دادن به رسالت و عبد بودن حضرت رسول گرامی برای خدا. ما شهادت به رسالت میدهیم اما بلد نیستیم به عبودیت حضرت رسول اکرم شهادت بدهیم. این را باید یاد بگیریم.
3. وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ و اقرار به اینکه آنچه که وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت آورده است دستور خدا است.
4. وَ الْوَلَايَةُ لَنَا پذیرفتن سرپرستی ما اهل بیت.
5. وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ خَاصَّةً وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ تبری جستن از دشمنا ما. خود حضرت میفرمایند برائت جستن از دشمنان ما فقط. یعنی دیگران خودشان را در این زمینه جلو نیندازند که دشمن ما هم دشمن خدا و پیغمبر است. فقط دشمن اهل بیت است که وجوب بیزاری دارد.
6. وَ الْوَرَعُ یکی از اجزاء تشکیلدهنده دین ما، ورع است. ما اصلا ورع را میشناسیم که بدانیم متدین به آن دینی که خدا گفته است هستیم یا نه. ما اصلا ورع را نمیشناسیم. ما فکر میکنیم که ورع یک چیز اضافه است و برای یک عده دیگر است.
7. وَ الِاجْتِهَادُ تلاش در مسیر عبادت و بندگی.
8. وَ الطُّمَأْنِينَةُ یقین داشتن.
9. وَ الِانْتِظَارُ لِلْقَائِمِ منتظر بودن.
یکی از ارکان مساله دینداری، ورع است. یعنی اگر برای ما نه جزء را گذاشتهاند ما ورع را نمیشناسیم. یعنی یک نهم دین ما کامل نیست. اصلا ما نمیدانیم ورع چیست که باید آن را داشته باشیم تا دینمان کامل باشد. یک روایت از امام صادق بخوانم. حضرت میفرمایند: عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ، فَإِنَّهُ الدِّينُ الَّذِي نُلَازِمُهُ وَ نَدِينُ اللَّهَ بِهِ، وَ نُرِيدُهُ مِمَّنْ يُوَالِينَا، لَا تُتْعِبُونَا بِالشَّفَاعَةِ بر شما لازم است که ورع داشته باشید. این همان دینی است که ما ملازم آن هستیم. یعنی دین مبتنی بر ورع را باید داشت. این ورع همان چیزی است که ما به واسطه آن خدا را بندگی میکنیم و ما از دوستدارانمان همین ورع را میخواهیم. ما اراده کردهایم از کسانی که ما را دوست دارند که ورع داشته باشند. دوستدارانی که دنبال ما هستند که شفاعتشان بکنیم. حضرت می-فرماید اگر شفاعت میخواهید من شما را به ورع توصیه میکنم. من از تو ورع میخواهم و تو از من شفاعت بخواه.
منفعت سوم ورع این است که اصلا شاخصه ولایتمداری و تبعیت از اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین بحث ورع است. ابو الصباح کنانی نزد حضرت صادق رفته است و عرض میکند: مردم به ما به خاطر انتسابمان به شما بد و بیراه میگویند. میگویند اینها رافضی هستند و سنتی هستند و ... همین چیزهایی که امروزیها هم میگویند. این شخص فکر میکرد که حضرت دلجویی میکنند و میگویند عیب ندارد و ما در قیامت جبران میکنیم و ... تصور او این بود. حضرت فرمود: مگر شما به ما منسوب هستید؟ تعجب کرد. امام زمان! ما به خاطر مشکی که برای مادرتان میپوشیم از مردم فحش میشنویم. میگویند: این افسردهها و دیوانهها دور هم جمع شدهاند. امام زمان میفرمایند: مگر شما به ما منسوب هستید؟ چرا فکر کردهاید که به ما منسوب هستید؟ چرا چنین فکری کردهاید؟ حضرت صادق به ابو الصباح فرمود: مَا أَقَلَّ وَ اللَّهِ مَنْ يَتَّبِعُ جَعْفَراً مِنْكُمْ إِنَّمَا أَصْحَابِي مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ فَهَؤُلَاءِ أَصْحَابِي به خدا قسم تابع جعفر در بین شما کم است. چهارهزار نفر پای درس حضرت مینشستند ولی میفرماید: در بین شما تابع من، کم است. به خدا سوگند میخورد. بعد میفرماید: این است و جز این نیست که اصحاب منِ امام صادق کسانی هستند که ورعشان شدید باشد. شاخصه ولایتمداری ورع است. شاخصه شدت در ولایتمداری، شدت در ورع است. حرف مهمی است. باید ببینیم این ورع چیست و ما داریم یا نداریم. حتما نداریم. ما نمیدانیم اصلا ورع چیست. شما نمیدانید من راجع به چه چیزی صحبت میکنم. شما فقط واژه آن را شنیدهاید.
یک روایتی هست که خیلی عجیب است. آقای ما امام صادق فرموده است: فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ یک مردی از شما که ورع در دینداری داشته باشد و راستگو باشد و ادای امانت داشته باشد و با مردم خوش اخلاق باشد میگویند این جعفری است. این طرفدار من است. بعد حضرت میفرماید: این را من دوست دارم. من از این خوشحال میشوم. شاخصه کسانی که پیرو امام صادق باشند چهار چیز است: 1. ورع در دین. 2. راستگویی. 3. ادای امانت. 4. حسن خلق. حضرت میفرماید: من این را دوست دارم و چنین چیزی من را خوشحال میکند. در مجالس نه ربیع شرکت میکنید و میگویید عید است و مجلس حضرت زهرا است. حضرت زهرا خوشحال میشود. حضرت زهرا با این چیزها خوشحال نمیشوند. بحث تبری را من گفتهام و مفصلا مطرح کردهام. حضرت زهرا با اینها خوشحال میشوند چون پسرشان گفته است که من با این چیزها خوشحال میشوم. رد امانت داشته باش. حسن خلق داشته باش. ورع در دین داشته باش. راستگویی داشته باش. اینها را داشته باش تا ما خوشحال شویم. بعد میفرماید: وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُور این آدمها را که میبینم در دلم شادمانی ایجاد میشود.
یا صاحب الزمان! ما نتوانستیم دل شما را شاد کنیم. تو از دیدن ما شاد نمیشوی چون ما ورع در دین نداریم. ما صدق الحدیث نداریم. ما رد الامانة نداریم. ما حسن خلق نداریم. تو از ما خوشحال نمیشوی. از ما خوشحال نمیشود. امشب به جان مادرت سوگندت میدهیم که یک کاری بکن که ما این چهار خصیصه را پیدا بکنیم و قلب مبارک شما از ما شاد بشود و اسم هر کدام از ما که آورده شد دلتان شاد شود. با همه این بدیهای که ما داریم همواره در حق ما دعا میکند. میفرماید: اگر دعا ما نبود که دشمنان شما را پاره پاره کرده بودند. این انصاف نیست. من قرار است حمایت کنم از او ولی او برای من دعا می-کند. این انصاف نیست.
حضرت صادق میفرماید: وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ من از دیدن این آدمها خوشحال میشوم. میگویند این تربیتشده جعفر است. اگر اینطور نباشد و این چهار ویژگی نباشد این شخص دچار ابتلاء و عار و ننگ میشود و میگویند این شخص تربیتشده جعفر است. ما جنس پشت ویترین امام صادق است. مردم از ما راجع به امام صادق قضاوت میکنند. اگر خوب رفتار کنی میگویند عجب آقای خوبی دارد. اگر بد رفتار کنی میگویند اینها که چیزی نیستند. احترام پدر و مادرت را داری؟ احترام به زن و بچه داری؟ همسایهداری داری؟ مردم-داری داری؟ اگر اینها نباشد امام صادق بدنام میشود. چون مردم میگویند: اینها شیعیان هستند که اصلا مراقب همسایههایشان نیستند. مراقب مردمشان نیستند. اینها چه کسانی هستند؟ مسیحیها فلان طور هستند ولی شیعیان .... خیلی بد است که ما امام صادقمان را اذیت بکنیم. امروزه ما امام زمانمان را اذیت میکنیم. ما با لباس مشکی و با محاسن و تسبیحمان و با گریهمان بر امام حسین به همه عالم میگوییم که ما منسوب به امام صادق هستیم. ولی امام صادق علیه السلام میفرماید: اگر شما در یک جایی بودید که صد هزار نفر بودند و یک نفر بود که از شما بهتر بود، شما خودتان را به ما منسوب نکنید.
یکی از رفقای من نقل میکرد این ماجرا را. داستان راستان است. میگفت: مادربزرگش به این شرکت-های تاسیساتی زنگ زده بود و یک تکنیسین خواسته بود که بیاید ماشین لباسشویی را تعمیر بکند. این شخص هم رفته بود و ماشین را وارسی کرده بود و گفته بود فلان قطعه باید عوض بشود. مادربزرگ هم با زبان عامیانه خودش گفته بوده است: تو را به حضرت عباس اگر میدانی که جنس این قطعه یدکی خوب نیست روی دستگاه من نگذار. این پیرزن دید که این شخص کیفش را بست که برود. گفت: چه شد؟ من که حرف بدی نزدم؟ آن تکنیسین گفت: من حضرت عباس را نمیشناسم. من آسوری هستم. ولی حتما آدم مهمی است که تو به او قسم خوردی. گفتی اگر نمیدانی جنس خوبی هست یا نه نگذار. من هم نمیدانم. تو میدانی که جنس به مردم میدهی خوب نیست ولی به آنها میفروشی و میگویی که من جعفری هستم. با وجود آن آدم من حق ندارم بگویم من شیعه امام صادق هستم. کاسبی ما درست نیست. تعاملات ما درست نیست. در مملکتی که رئیس دستگاه قوه قضائیه میگوید پانزده میلیون پرونده باز است ... اگر هر پروندهای یک شاکی و متشاکی داشته باشد یعنی سی میلیون نفر گرفتار هستند. این مملکت امام صادق است که نصف مردم آن گرفتار هستند؟ سر همدیگر کلاه گذاشتهاند. کاری ندارم کجای دنیا چه خبر است. من با اینجا کار دارم. این آماری بود که ایشان از طریق تلویزیون دادند. فضاحت است. من حق ندارم خودم را شیعه ائمه بدانم. باید اصلاح بشویم. راه اصلاح، ورع است. وگرنه نماز که می-خوانیم، روزه هم میگیریم و گریه هم میکنیم و هیچ تغییری هم نکردهایم. چون در مسیر، حرکت نمی-کنیم. این مربوط به امشب بود تا فردا بقیه بحث را ادامه بدهم اگر حضرت حق اراده کرده باشد.
شب اول است که توسل به ساحت مقدس حضرت صدیقه طاهره داریم. یک رسمی را برخی دارند و رسم خوبی هم هست. از بزرگان ما نقل شده است. میگویند شب جمعه را باید به حضرت سید الشهداء توسل کرد. به جهت اینکه این شب جمعه در هر مقطع زمانی که باشد و به هر مناسبتی که بخورد صاحب آن مصیبت در کربلا است. ما جمع میکنیم. یک سلام به سید الشهداء میدهیم به نیابت از طرف حضرت صدیقه طاهره و بعد هم مرثیهمان را مرثیه حضرت زهرا قرار میدهیم و اگر ما سلامرسان حضرت زهرا باشیم امام حسین نگاه ویژهای به ما میکنند. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ ما سلام مادرتان را به شما ابلاغ میکنیم. یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ إِشفَع لَنَا عِندَ اللهِ یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ إِشفَع لَنَا عِندَ اللهِ
این مرثیه را امام حسن مجتبی میخواند. فرمود در دوران سقیفه دست من در دست مادرم بود. با مادرم به مسجد رفتیم. خلیفه را ملاقات کردیم. امام فرمود: مادرم در آنجا احتجاج کرد. متقاعد شد. یک نامهای نوشت به کارگزارانش که فدک را به مادرم برگردانند. نوشت که فدک حق مادرم فاطمه است. شادمان شد. دست پسرش را گرفت. بیرون آمدند. به کوچه بنی هاشم رسیدند. من نمیدانم آن نفر را چطور خبر کردند. آن نفر جلوی فاطمه زهرا را گرفت. گفت: چه چیزی در دست تو است؟ فرمود: حق من، حق علی، حق اولادم. گفت: بده به من. فرمود: حقم است. نمیدهم. مگر اینکه به زور بگیری. فاطمه زهرا اگر این جمله را گفتند برای این بود که آن نفر برود. اما نرفت. امام مجتبی میفرماید: تا مادرم گفت مگر اینکه به زور بگیری آن نفر یک قدم جلو آمد. مادر من یک قدم عقب رفت. او قدم دوم را برداشت. مادر من یک قدم دیگر عقب رفت. او قدم سوم را جلو آمد. مادر من به دیوار خورد. دیگر راهی نداشت. جسارت کرد. اما میدانید چه جسارتی کرد؟ اول نامه را گرفت. آب دهانش را روی نامه انداخت و آن را پاره کرد. بعد با دو دستش به دو طرف صورت فاطمه زهرا زد. امام مجتبی میفرماید: مادرم نقش زمین شد. اگر من همراهش نبودم راه خانه را گم کرده بود.