فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
گفتیم دستور اول در رابطه با عمر این است که عمر را به عبادت و بندگی صرف کنید. مکرر عرض کردیم که مراد از بندگی، سجادهنشینی نیست. همه بندگی خدا، سجادهنشینی نیست. برخی به پیغمبر گفتند یک نفر هست که روزها روزه است و شبها مشغول شبزندهداری. پیامبر سؤال کردند: خرج و مخارج زندگی او را چه کسی میدهد؟ گفتند: ما ادارهاش میکنیم. اسپانسر دارد. فرمود: از چشمم افتاد. این روایت یعنی پیغمبر، بندگی را به سجادهنشینی نمیداند. سجادهنشینی، جزئی از بندگی است. اینکه کسی کار کند و درآمد و روزی حلال داشته باشد بندگی است. این کار بر سجادهنشینی مقدم است.
در مسأله عمر به ما گفتهاند کار امروز را به فردا نیندازید که این کار، دریایی است که هر کسی در آن افتاد، غرق شد. مرحوم فیض کاشانی اعلی الله مقامه الشریف مضمون طایفهای از روایات را که در باب اهل تسویف است در یک جمله آورده و اینطور نتیجهگیری کرده است: «أَنّ أَكثَرَ صِيَاحِ أهلِ النَّارِ مِنَ التَّسويفِ» یعنی: بیشترین فریادهای اهل جهنم برای تسویف است. باید حواسمان جمع باشد. باید عمر را به بندگی گذراند. هر روزی بندگی خاص خودش را دارد. پیامبر فرمودهاند: «يَا أَبَا ذَرٍّ! إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ بِعَمَلِكَ فَإِنَّكَ بِيَوْمِكَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَهُ فَإِنْ يَكُنْ غَدٌ لَكَ فَكُنْ فِي الْغَدِ كَمَا كُنْتَ فِي الْيَوْمِ» یعنی: بر حذر باش از امروز را به فردا انداختن. تو برای امروز هستی و معلوم نیست فردا باشی. تو برای امروز هستی. تو مربوط به فردا نیستی؛ چون معلوم نیست فردا را درک کنی. گیرم که فردا را درک کردی و فردایی برای تو بود؛ فردا را هم باید مثل امروز بگذرانی. یعنی فردا عمل خاص خودش را دارد.
انسانهایی که ورشکست میشوند کلاه به کلاه میکنند. از یک نفر قرض میگیرند و به یک نفر دیگر میدهند و و همین کار را ادامه میدهند تا ورشکستگی خودش را نشان بدهد و این شخص با سر به زمین بخورد. عمل امروز برای امروز است و نباید آن را به فردا انداخت؛ چون فردا عمل خودش را دارد. تو نمیتوانی عمل شنبه و یکشنبه را به دوشنبه بیندازی؛ چون دوشنبه عمل خودش را دارد. اگر این کار را کردی کلاه به کلاه کردهای. یک جایی کمگذاشتنت معلوم میشود. یک جملهای امیر المؤمنین دارد که بسیار عالی است. فرمودند اگر میدانستم فردا هستم امروز گناه میکردم. یعنی اگر میدانستم فرصت تؤبه وجود دارد گناه میکردم.
پس دستور اولی که در رابطه با عمر دادهاند سه گام دارد:
1. عمرت را به بندگی بگذران.
2. مراد از بندگی، سجادهنشینی نیست.
3. بندگی امروز را به فردا نینداز.
دستور دومی که صادر میکنند این است که به ما میگویند عمر را ضایع نکن. اهل معنا برای یک چیزهایی غصه میخورند که ما نمیفهمیم. آنهایی که اهل حساب و کتاب هستند اگر نماز شبشان فوت شود غصه میخورند. میگویند من چه کردم که خداوند به من اجازه نداد نماز شب بخوانم. ما در عدم انجام واجب هم غصه نمیخوریم. یکی از چیزهایی که اهل معنا بر آن غصه میخورند گذر عمر است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: أَشَدُّ الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ» یعنی: شدیدترین غصهها از دست دادن عمر است. محور همه غصههای ما دنیا است.
از دست ندادن عمر، علامت فکر و اندیشه است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: أَفْضَلُ الرَّأْيِ مَا لَمْ يُفِتِ الْفُرَصَ وَ لَمْ يُورِثِ الْغُصَصَ» یعنی: بالاترین و برترین رأی و اندیشه این است که طوری زندگی کنیم که فرصتها را از دست ندهیم که اگر این امر اتفاق افتاد و فرصتها از دست نرفت، غصهای هم در زندگی نخواهد بود.
فرصتطلبی از عمر این است که از عمر بهره ببریم، نه اینکه عمر طولانی شود. وجود نازنین حضرت امیر میفرماید: «بَقِيَّةُ عُمُرِ الْمُؤْمِنِ لَا قِيمَةَ لَهَا يُدْرِكُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ يُحْيِي مَا مَاتَ» یعنی: باقیمانده عمر مؤمن را نمیشود قیمتگذاری کرد؛ چون به واسطه آن میتوانیم آن چیزی که از دست رفته جبران کنیم و آنچه را که از بین رفته زنده کنیم. این باقیمانده هر چقدر هم که باشد اگر درست استفاده شود مفید است. یک روز هم که باشد زهیر درست میکند. زهیر یک روز در کنار امام بود ولی درست استفاده کرد. به واسطه همان یک روز تمام گذشته را جبران کرد؛ اما یک عدهای هستند که عمرشان بسیار طولانی است ولی هیچ بهرهای نبردهاند. عمر طولانی هیچ دلالتی بر بهره بردن ندارد.
عمر طولانی چه بلایی بر سر انسان میآورد؟ حضرت امیر علیه السلام میفرماید: «ثَمَرَةُ طُولِ الْحَيَاةِ السُّقْمُ وَ الْهَرَمُ» یعنی: حاصل زندگی طولانی، بیماری و از کارافتادگی است. در فرمایش دیگری میفرماید: «مَنْ طَالَ عُمْرُهُ كَثُرَتْ مَصَائِبُهُ» یعنی: کسی که عمرش طولانی شود مصیبتهایش زیاد است. یکی از مصیبتها این است که باید منتظر باشد تا کدام یک از فرزندان نگهش دارند. این، اولِ ذلت است.
به ما گفتهاند عمر را تضییع نکنید. یعنی از زندگی و عمر غفلت پیدا نکنید. اگر حقیقت عمر را بفهمیم خوب است. عوامل تضییع عمر با استناد به روایات بیان میکنیم:
یکی از عوامل تضییع عمر، غفلت است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِيَّاكَ وَ الْغَفْلَةَ وَ الِاغْتِرَارَ بِالْمُهْلَةِ فَإِنَّ الْغَفْلَةَ تُفْسِدُ الْأَعْمَالَ وَ الْآجَالَ تَقْطَعُ الْآمَالَ» یعنی: بر حذر باشید از غفلت از عمرتان. چرا که غفلت پیدا کردن هم عمل را از بین میبرد و هم عمر را از بین میبرد. مراد از غفلت از عمر، امید واهی به آینده است. چه کسی تضمین کرده که ما فردا هستیم؟ امام معصوم میفرماید من تعجب میکنم که عمر مردم در حال گذر است، ولی شاد هستند.
دومین عامل تضییع عمر، پرداختن زندگی به غیر از بندگی است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: احْفَظْ عُمُرَكَ مِنَ التَّضْيِيعِ لَهُ فِي غَيْرِ الْعِبَادَةِ وَ الطَّاعَاتِ» یعنی: عمر را از ضایع شدن در غیر مسیر بندگی حفظ کن. هر انسانی که شب میخواهد بخوابد باید از خودش بپرسد من امروز بنده بودم یا نبودم. باید یک گزارش کار به خودش بدهد. اگر کسی بندگی کند عمر را ضایع نکرده است.
سومین عاملی که باعث تضییع عمر میشود تنبلی کردن است. تنبلی کردن یعنی کم استفاده کردن از عمر. «قَالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِيَّاكَ وَ التَّفْرِيطَ عِنْدَ إِمْكَانِ الْفُرْصَةِ فَإِنَّهُ مَيْدَانٌ يَجْرِي لِأَهْلِهِ بِالْخُسْرَانِ» یعنی: بر حذر باشید از کم بهره بردن از فرصت عمرتان که این کم کاری، میدانی است که به زیان اهل خودش جریان دارد. حضرت کار دنیوی را نمیگویند. بندگی را میگویند.
عامل چهارم، بیکار بودن در عمر است. این بیکاری یعنی اصلاً استفاده نکردن. «قَالَ رَسُولُ اللهِ: أَنَّ اللهَ يُبغِضُ الصَّحيحَ الفَارِغَ لَا فِي شُغلِ الدُّنيَا وَ لَا فِي شُغلِ الآخِرَةِ» یعنی: خداوند دشمن کسی است که تن-درست باشد ولی بیکار. نه اشتغال در دنیا دارد و نه اشتغال در آخرت. امام صادق علیه السلام میفرماید: «أَبْغَضُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ جِيفَةٌ بِاللَّيْلِ بَطَّالٌ بِالنَّهَارِ» یعنی: منفورترین آدمها نزد خداوند، مردار در شب و بطالتگذراننده روز است. مردار شب یعنی کسی که تا خود نماز صبح میخوابد. از این شخص تعبیر می-کنند به مردار. نماز صبحش را خوانده ولی مرداد است. باید تهجد و بندگی داشت که معلوم شود انسان با خدا است.
عامل پنجم، پرداختن به اموری است که نه به درد دنیا میخورد و نه به درد آخرت. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنِ اشْتَغَلَ بِمَا لَا يَعْنِيهِ فَاتَهُ مَا يَعْنِيهِ» یعنی: کسی که به کاری بپردازد که نه در دنیا به درد میخورد و نه در آخرت، امر معنادارش را از بین برده است. کاری که نه به درد دنیا میخورد و نه به درد آخرت، همین حرفهایی است که عموماً زده میشود. مردان خدا زندگیشان را با سکوت و صمت میگذراندند. صمت، عبادت است. شاید شما به خاطر مجالسی که شرکت میکنید مکرر شنیده باشید که سخنران می-گوید که یک عابدی در بنی اسرائیل بود. عابدان بنی اسرائیل یک طایفهای بودهاند که نزد خداوند مقرب بودهاند. حضرت رضا علیه السلام فرمودهاند اینها برای اینکه در این سلک قرار بگیرند ده سال را به سکوت میگذراندند. برخی به من میگویند یک برنامهای به ما بدهید. برنامه این است که حرف نزنیم. در زندگیتان سخنان بی فایده را پیدا کنید. بعضی از مشاغل زندگی، بی فایده است؛ منتها ما چون عادت نداریم فکر کنیم، تشخیص نمیدهیم. باید اولین کاری که میکنیم این باشد که فکر کنیم نتیجه این کاری که انجام میدهیم چیست. اگر در دنیا و آخرتتان هیچ بهرهای نداشته باشد میشود بی فایده.
عامل ششمی که باعث تضییع عمر است، ترک اموری است که باعث نجات بشر است. ترک مَا یُنجیه است و پرداختن بِمَا لَا یُنجیه است. مَا لَا یُنجیه یعنی بدانید شما را برای چه خلق کردهاند. ما را برای رسیدن به سعادت خلق کردهاند. «كَفَى بِالرَّجُلِ غَفْلَةً أَنْ يُضَيِّعَ عُمُرَهُ فِيمَا لَا يُنْجِيهِ». ترک مَا لَا یُنجیه یعنی ترک اموری که موجب سعادت نمیشود. پس اول باید دید سعادت در چیست. ما بر اساس آن چه که عرف اقتضاء میکند زندگی میکنیم. مثلاً همه پدرها و مادرها میخواهند فرزندانشان در مدارس خوب باشند. مدرسه خوب چیست؟ این خوب را شما باید تعریف کنید، نه جامعه. شما باید تعریف کنید که اگر فرزدنتان در کدام مدرسه بود سعادتمند است. ما تعریف نداریم چون برنامه نداریم. دیگران برای ما تعریف میکنند و پولش را هم میگیرند.
عامل هفتم، پرداختن به امور اضافی است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: شَرُّ مَا شَغَلَ بِهِ الْمَرْءُ وَقْتَهُ الْفُضُولُ» یعنی: بدترین اشتغال، اشتغال به کارهایی است که فایده ندارد. یک اموری هست که مقدمه است و ارزشش در این است که برای کارهای دیگر به کار گرفته شود. اگر به کار گرفته نشود اشتغال اضافی است. صبح روز جمعه در جلسه شرکت میکنید و یک چیزی یاد میگیرید؛ ولی به آن عمل نمیکنید. حتی آمدن به جلسه برای شنیدن، اشتغال به امور اضافی است؛ چون شنیدن باید مقدمه عمل باشد. به همین دلیل است که وقتی از بزرگان سؤال میکنند چه کنیم، میگویند به هر چه که میدانید عمل کنید. دانش، مقدمه است. اگر به ذی المقدمه نرسد خراب شده. «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». عمر را ضایع نکنید. خودتان میفهمید باید چه کاری را نکنید.
عامل هشتم، پرداختن به بازی و سرگرمی است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: شَرُّ مَا ضُيِّعَ فِيهِ الْعُمُرُ اللَّعِبُ» یعنی: بدترین چیزی که عمر به واسطه آن ضایع میشود بازی است. بازی یعنی کارهای غیر ضروری دنیوی که باعث از بین رفتن آخرت میشود. بعضی از دید و بازدیدها بازی است. برخی تلویزیون دیدنها بازی است. صبغه دنیوی دارد. ارزش اخروی ندارد. یعنی از این صبغه دنیوی نتوانستید بهره اخروی ببرید.
عامل نهم، اشتغال به کارهای غیر مهم است. در زندگیتان باید برنامهای ترسیم کنید تا اولویتهای زندگیتان را بدانید. اگر بنا است آخرتتان را بسازید ببینید با چه چیزی میتوانید آن را بسازید و بعد ببینید به چه چیزی مشغول هستید. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنِ اشْتَغَلَ بِغَيْرِ الْمُهِمِّ ضَيَّعَ الْأَهَمَّ» یعنی: کسی که مشغول به امور غیر ضروری شود امور ضروری را از بین برده است.
عامل دهم، اشتغال پیدا کردن به امور از بین رفتنی است یعنی دنیا. «الِاشْتِغَالُ بِالْفَائِتِ يُضَيِّعُ الْوَقْتَ» یعنی: مشغول شدن به اموری که زائل میشود، عمر را ضایع میکند. شما با عمرتان گِل میسازید در حالی که باید دل را بسازید. چون اَلقَلبُ حَرَمُ اللهِ. باید دل را آباد کنید؛ ولی خانه زن و فرزند را آباد می-کنید.
عامل یازدهم، پر خواب بودن است. «إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ» یعنی: خداوند انسان پر خواب را دشمن میدارد.
یازده امری که عمر را ضایع میکند گفتم. باید بنشینیم و تحلیل کنیم که امور اضافی و غیر مهم زندگی چیست. امیدوارم بتوانیم عمرمان را طوری مصرف کنیم که رستگار از دنیا برویم. اگر رستگار از دنیا نرویم معلوم نیست در آن طرف به داد ما برسند. اینکه وعده دادهاند که آن طرف به داد میرسند یقینی است و تردیدی در آن نیست. حتماً به داد ما میرسند. ما شفاعت پیغمبر و آل پیغمبر را انکار نمیکنیم. قطعاً به آن اعتقاد داریم؛ ولی اگر این شفاعت سیصد هزار سال پس از ورود ما اتفاق بیفتد چه؟ پیغمبر به وعدهاش عمل کرده است ولی من و تو سیصد هزار سال بیچارگی داشتهایم. زمان شفاعت در هیچ روایتی معلوم نشده است. اینکه شما میخوانید که حضرت صدیقه طاهره در صحرای محشر مثل مرغی هستند که دانههای خوب را از بد جدا میکند درست است ولی اولاً کجا میدانید که ما دانه خوب هستیم که در آن محضر محترم قرار میگیریم؟ ثانیاً اگر خوب بودیم که إن شاء الله باشیم، شفاعت چه زمانی عملیاتی میشود؟