فهرست مطالب سایت

شب چهارم محرم الحرام - 99

موضوع : سقوط انسانیت
تاریخ انتشار : 03 شهریور 1399


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ
اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیرِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عِترَتِهِ الطَّاهرِینَ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینِ آَمِینَ یَا رَبَّ العَالَمینَ
مطالبی را در رابطه با ظرفیت‌هایی که خداوند به انسان عنایت کرده و به این واسطه او را برترین و مهم‌ترین مخلوق خودش معرفی کرده، بیان کردیم. یکی از برتری‌های انسان، این است که مقام انسانیت از مقام ملک برتر است. دو مصداق را برای این مسأله بیان کردیم؛ مقام رسالت و مقام ایمان. مصداق سومی هم وجود دارد که دست‌یافتنی است یعنی مقام محبین اهل بیت. در حدیثی از ساحت مقدس رسول اکرم آمده است: «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا» یعنی: بی گمان فرشتگان الهی، خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستداران ما هستند. به هر کسی محب گفته نمی‌شود. امشب می‌خواهیم در این رابطه صحبت کنیم.
یک محبت حقیقی داریم و یک محبت توهمی. باید معنای محبت تبیین و تفسیر شود تا ببینیم محبت حقیقی به چه معنایی است.
محبت یک رابطه و تمایل و گرایش و کشش قلبی بین محبّ و محبوب است. هم محب نسبت به محبوب گرایش دارد و هم محبوب نسبت به محب. پس تمایل، طرفینی است. برای ایجاد شدن محبت طرفه میان خداوند و بنده، باید واسطه‌ای وجود داشته باشد تا به سبب آن واسطه، محب بتواند بگوید من نسبت به محبوب تمایل دارم و محبوب با ملاحظه آن واسطه و آن عاملی که تجلی پیدا کرده است، بگوید: محب در این ادعا صادق است.
در سوره مبارکه عصر می‌فرماید: ﴿وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ﴾ یعنی: قسم به عصر که حقیقت انسان، زیان‌کار است. این زیانی که انسان در آن قرار دارد، چیست؟ حضرت اباعبدالله الحسین آن را بیان می‌فرماید: «خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً» یعنی: آن بنده‌ای در زیان است که توشه و نصیبی از عشق و محبت خدا برایش وجود نداشته باشد. بنابراین ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ﴾ یعنی انسان‌هایی که از عشق به خدا محروم هستند و هیچ تمایل و کششی به او ندارند.
گفتیم عشق و کشش حقیقی، واسطه می‌خواهد. آن واسطه چیست؟ بر اساس فرمایش حضرت حق به ختمی‌مرتبت در حدیث معراج، واسطه میان محب و محبوب، عمل است: «مَنْ عَمِلَ بِرِضَايَ أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ‏» یعنی: اگر کسی بر اساس رضایت من عمل کند، سه خصیصه را همراه او می‌کنم. برادرها؛ شما غسل جمعه می‌کنید. اگر به شما بگویند چرا این کار را می‌کنید، می‌گویید: چون در روایت آمده که اگر کسی چهل جمعه غسل کند، بدنش در قبر نمی‌پوسد. پس به دنبال رضای خدا نیستیم.
امّا آن سه خصیصه:
1. «أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ» یعنی: شکری را به او می‌آموزم که مخلوط با جهل نیست. یعنی اولین گام این است که او را عارف قرار می‌دهم. به دنبال عرفان می‌گردید؟ بخش عملی عرفان، این است که با هر کاری که می‌کنید در پی رضایت خدا باشید.
2. «وَ ذِكْراً لَا يُخَالِطُهُ النِّسْيَانُ» یعنی: ذکر و یادی از خودم را به او می‌دهم که فراموشی در آن راه ندارد. یعنی او همیشه هشیار است.
3. «وَ مَحَبَّةً لَا يُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِي مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِينَ» یعنی: محبتی را به او می‌چشانم که هیچ گاه محبت مخلوق را بر من ترجیح ندهد.
به ما می‌گویند همه اعمال خوب است ولی اگر می‌خواهی یکی را انتخاب کنی، ببین کدام را کمتر دوست داری. هر کدام را که کمتر دوست داری خدا بیشتر دوستش دارد. چون گاهی اوقات کارهای ما به خاطر خوشایند و هوس شخصی خودمان است. یک ساعت تفکر افضل از هفتاد سال عبادت است. هر چه عمل سخت‌تر شود رضای خدا در آن بیشتر است.
خداوند در ادامه حدیث، ثمرات این محبت را بیان می‌فرماید:
«فَإِذَا أَحَبَّنِي أَحْبَبْتُهُ وَ حَبَّبتُهُ إِلَی خَلقِی» یعنی: وقتی این بنده مرا به این شکل دوست داشته باشد، من هم او را دوست خواهم داشت و کاری خواهم کرد که مخلوقاتم نیز او را دوست داشته باشند.
«وَ أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِي» یعنی: چشم دل او را به روی جلال و عظمتم باز می‌کنم. این حدیث را شنیده‌اید که می‌فرماید: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللهِ غَيْرَ اللهِ» یعنی: قلب خانه خداست و در خانه خدا غیر او را راه ندهید. کسی که بخواهد به اینجا برسد باید خدا را دوست داشته باشد. کسی که بخواهد او را دوست داشته باشد، باید به رضای او عمل کنید.
«وَ لَا أُخْفِي عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقِي‏» یعنی: علم بندگان خاصّم را از او پنهان نمی‌کنم. موسی را به سوی خضر می‌فرستد تا یاد بگیرد. خداوند خضر را برای من و تو هم گذاشته است.
«وَ أُنَاجِيهِ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى يَنْقَطِعَ حَدِيثُهُ مَعَ الْمَخْلُوقِينَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ» من با او نجوا می‌کنم، یعنی قلب او همواره مبدأ الهامات می‌شود آن هم در تاریکی‌های شب و روشنی روز. آن قدر با او نجوا می‌کنم که دلش نمی‌آید با دیگران صحبت کند. اصلا دلش نمی‌خواهد با مردم همشنین شود مگر اینکه بخواهد به داد آنها برسد.
«وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِي وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِي وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِي سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِي» یعنی: کلام خودم و سخن ملائکه‌ام را به گوشش می‌رسانم و آن رازی که از خلایقم مخفی کرده‌ایم را برای او آشکار می‌کنم. یعنی به او چشمی می-دهم که تمام اسرار را ببیند.
«وَ أُلْبِسُهُ الْحَيَاءَ حَتَّى يَسْتَحْيِيَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَ يَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلُ قَلْبَهُ وَاعِياً وَ بَصِيراً» یعنی: لباس حیا و شرم بر او می‌پوشانم، به شکلی که همه مردم از او حیا کنند و کاری با او می‌کنم که وقتی روی زمین راه می‌رود همه برای او طلب مغفرت کنند و قلبش را بیدار می‌کنم. قلبش را بینا می‌کنم. ظرفیت معرفت پیدا می‌کند. یعنی به این مقام می‌رسد: ﴿كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.
بنابراین اگر محبت بخواهد حقیقی باشد، باید میان محبوب و محب واسطه‌ای به نام عمل وجود داشته باشد. عمل را از چه کسی بگیریم؟ قرآن کریم می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيم‏﴾ یعنی: ای پیامبر ما؛ به مردم بگو: اگر واقعاً خدا را دوست دارید، عملتان را از منِ پیغمبر بگیرید و از من تبعیت کنید که اگر این کار را بکنید، خداوند هم شما را دوست خواهد داشت.
وقتی به قرآن رجوع می‌کنیم، می‌بینیم خداوند عده‌ای را دوست دارد و عناوینی را مطرح می‌کند که صاحبان این عناوین، اهل عمل و کار و فعالیت هستند. به چند مورد اشاره می‌کنم:
1. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏﴾ یعنی: خداوند، محسنین را دوست دارد.
2. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ﴾ یعنی: خداوند، توبه‌کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
3. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ﴾ یعنی: خداوند اهل تقوا را دوست دارد.
4. ﴿وَ اللهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ﴾ یعنی: خداوند، بردباران و شکیبایان را دوست دارد.
5. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ﴾ یعنی: خداوند، توکّل‌کنندگان را دوست دارد.
6. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾ یعنی: خداوند، عدالت‌پیشه‌گان را دوست دارد.
7. ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ﴾ یعنی: خداوند، جهادگران در راهش را دوست دارد.
امام سجاد علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ» یعنی: خداوند صاحب قلب محزون را دوست دارد. حزن در عرفان عملی، یکی از مقامات است. انسان سالک، محزون است. حزن او یا نسبت به خودش است یا نسبت به جامعه. نسبت به خودش افسوس می‌خورد و می‌گوید پنجاه سال از عمرم رفت و آدم نشدم. نسبت به جامعه احساس مسئولیت می‌کند. وقتی رسالتش را انجام می‌دهد و مردم او را سنگ می‌زنند، از زیر بار مسئولیتش شانه خالی نمی‌کند؛ بلکه برای مردم دعا می‌کند و می‌گوید: این مردم نمی‌دانند چه چیزی را برای آنها آورده‌ام.
سپس حضرت سجاد می‌فرماید: «وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ» یعنی: خداوند هر بنده شکرگزاری را دوست دارد.
امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِي الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ» یعنی: خداوند اهل شوخی در میان جماعت را دوست دارد ولی به شرط اینکه سخن ناروا و دروغ نگوید و استهزاء و تحقیر و غیبت نکند و سخن زشت نداشته باشد و کلام غیر واقعی نگوید.
رسول الله می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ» خداوند انسان با حیای بردباری که شرم می‌کند و منیع الطبع است را دوست دارد. کسی که با سیلی صورتش را سرخ می‌کند و کارد به استخوانش خورده ولی به کسی رجوع نمی‌کند را دوست دارد.
«ثَلَاثَةٌ يُحِبُّهُمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ رَجُلٌ قَامَ مِنَ اللَّيلِ يَتلُوا كِتَابَ اللهِ وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ صَدَقَةً بِيَمِينِهِ يُخفِيهَا مِن شِمَالِهِ وَ رَجُلٌ كَانَ فِي سَرِيَّةٍ فَانهَزَمَ أَصحَابُه فَاستَقبَلَ العَدُوَّ» یعنی: سه گروه هستند که خداوند آنها را دوست دارد؛ انسانی که نیمه شب از خواب بیدار شود و قرآن بخواند، و انسانی که با دست راستش صدقه بدهد و دست چپش خبردار نشود، و کسی که در جنگ با دشمن قرار گرفته و رفقایش فرار کرده‌اند ولی او هنوز ایستاده است.
این عناوین را در باب محبت به خدا عرض کردم که بدانید زمانی محبت حقیقی خواهد بود که واسطه‌ای میان محب و محبوب وجود داشته باشد. آن واسطه، عمل است. اگر واسطه در کار نباشد این دو به هم وصل نمی‌شوند. وقتی محبت با این عامل خارجی، طرفینی شد و محب محبوب را دوست داشت و محبوب محب را، محبت، حقیقی می‌شود. محبت یک طرفه، همان چیزی است که در مسیر کوفه از سه ناحیه با سید الشهداء رو به رو شده است. سه گروه به حضرت مراجعه کردند. امام راجع به کوفه سؤال کردند. آنها به تعابیر خودشان یک مفهوم مشترک را به حضرت عرض کردند: «قُلُوبُهُم مَعَكَ وَ سُيُوفُهُم عَلَيْكَ» یعنی: قلباً تو را دوست دارند ولی شمشیرهایشان با تو نیست، بلکه علیه تو است. یعنی واسطه وجود ندارد. باید ما هم یک سوزن به خودمان بزنیم و ببینیم اگر حضرت را دوست داریم، چه کاری برای او کرده-ایم. گریه کردن، آسان‌ترین کار است. مردم امام حسین را قلباً دوست داشتند، ولی شمشیر و عملشان علیه او بود و وقتی حضرت به کربلا رسید، توحش به تمام معنا را به نمایش گذاشتند و به صغیر و کبیر و زن و مرد و جنگجو و اسیر رحم نکردند.
سه روایت برای شما می‌خوانم که می‌گوید لازمه دوستی، عمل است.
روایت اول: امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ لِجَمِيعِ أَمْرِنَا مُتَّبِعاً مُرِيداً» یعنی: ما کسی را مؤمن نمی‌شماریم مگر اینکه از همه اوامر ما پیروی کند، نه فقط از آن چیزی که خودش دوست دارد. زیارت امام حسین را دوست دارد و آن را عالی می‌داند، اما اطاعت از امام حسین را دوست ندارد چون بسیار سخت است. بعد می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ مِنِ اتِّبَاعِ أَمْرِنَا» یعنی: بدانید که یکی از مصادیق تبعیت از ما، ورع است. ورع یعنی طوری زندگی کنیم که اصلاً با گناه مواجه نشویم.
روایت دوم: ابو الصباح کنانی به حضرت صادق گفت: ما به خاطر اینکه به شما منسوب هستیم، بد و بیراه می‌شنویم. مردم می‌گویند ما خبیث و رافضی هستیم و با ما تجارت و معامله نمی‌کنند و ما را منزوی کرده‌اند. او توقع داشت که حضرت از او دلجویی کند، ولی حضرت به او فرمود: مگر شما به ما منتسب هستید؟ چه شد که فکر کردید که به ما منتسب هستید؟ سپس فرمود: «مَا أَقَلَّ وَ اللهِ مَنْ يَتَّبِعُ جَعْفَراً مِنْكُمْإِنَّمَا أَصْحَابِي مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ» یعنی: به خدا سوگند چه کم هستند کسانی از میان شما که از جعفر پیروی می‌کنندو اصحاب من کسانی هستند که وروع زیادی دارند.
روایت سوم: خیثمه حج را انجام داد و شرفیاب محضر حضرت باقر شد که خداحافظی کند. حضرت به او فرمود: «يَا خَيْثَمَةُ؛ أَبْلِغْ مَنْ تَرَى مِنْ مَوَالِينَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللهِ الْعَظِيمِ وَ أَنْ يَعُودَ غَنِيُّهُمْ عَلَى فَقِيرِهِمْ وَ قَوِيُّهُمْ عَلَى ضَعِيفِهِمْ وَ أَنْ يَشْهَدَ حَيُّهُمْ جِنَازَةَ مَيِّتِهِمْ وَ أَنْ يَتَلَاقَوْا فِي بُيُوتِهِمْ فَإِنَّ لُقِيَّا بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا. رَحِمَ اللهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا» یعنی: به دوستان ما سلام من را برسان و آنها را به رعایت تقوای خدای بزرگ توصیه کن. به آنها بگو که اغنیا متوجه فقرا باشند. مقتدرین یعنی حاکمان رعایت زیردستان را داشته باشند. به تشییع جنازه بروند. همدیگر را در خانه‌هایشان ملاقات بکنند که این کار، احیای امر ماست. رحمت خدا بر کسانی که امر ما را احیا می‌کنند.
انعقاد این بحث به این خاطر است که بگوییم ما باید چه کنیم تا به شأن و مقام انسانیت برسیم. مقام انسان از ملک بالاتر است، ولی در صورتی که محب حقیقی یعنی اهل عمل باشد، نه اینکه صرفاً محبت قلبی داشته باشد. خداوند ظرفیت برتری از ملک را به ما داده است. ظرفیت اراده و اختیار و انتخاب را داده است. ظرفیت نطق و گویایی را داده است. ظرفیت شرم و حیا را داده است. ظرفیت آموزش و آموختن را داده است. ظرفیت پذیرش امانت الهی را داده است. ظرفیت گرامیداشت توسط خودش را به ما داده است. همه این ظرفیت‌ها را داده است که به یک جایی برسیم. در اینجا دو سؤال پیش می‌آید:
1. باید به کجا برسیم؟
2. چرا با این ظرفیت‌ها به آنجا نرسیده‌ایم؟





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده